پارت۱۰...
@چیزه میخواستم بگم میشه کمکم کنی تا این ساکه رو بیارم؟
×باشه
نویسنده:زویی موقع اوردن ساکا از قصد خودشو انداخت بغل شوگا و ....
(سورا)داشتم میرفتم پیش شوگا ک ....ک دیدم ز...زویی بود اون دختره ی ..سانسورررررررررررر..... بغل شوگا بود و چشم ت چش ب هم خیره بودن💔
چطور تونست؟چرا؟برای چی؟یعنی اینا همه الکی بود؟
همه ی این سوال های بی جواب سیصد بار ت ذهنم پلی میشد....
(شوگا)
سریع کنار زدمش ولی ...اونجا...اونجا ..سورا...اونم بود💔
نه نه اون چ فکری درموردم میکنه نهههه
ت فکر بودم ک دیدم....سورا.....
سورا با گریه دوید و از جنگل دور شد
دختره رو کنار زدم و دنبالش رفتم
ب بچه ها و استاد گفتم و همه باهم دنبالش رفتیم ...ولی هرچی گشتیم بی فایده بود چون پیداش نبود
...دو روز بعد...از زبان سورا.....
دو روزه ک از اونجا دورم و کاملا گم شدم این دو روز اصلا نخوابیدم و خیلی خستم ...داشتم همینطور باخودم حرف میزدم ک یهو خوابم برد..
...شوگا...
این دو روز خواب ب چشام نیومده
×اههه ینی الان کجاس؟
&اروم باش پیداش میشه
×اخه جیکککک حرفا میزنی چطور اخه
&اروم باش قول میدم پیداش میشه من میرم ت هم استراحت کن
×هوففف....
وقتی جیک رف رفتم تا ی نگا بندازم ک رفته یا نه ک دیدم نیس پس سریع از چادر کمپ رفتم بیرون ک دنبال سورا اون دور دورا بگردم
ک خستم شد با خودم گفتم یکم کنار درختا بخوابم...
پس یکم رفتم جلو تر امدم بخوابم ک دیدم
×سورااااا ....هی سورااا
دیدم سورا کنار ی درخت خوابش برده
×سوراااا
+ش...ش...شوگا!!!اینجا چیکار میکنی؟؟؟؟
×امدم دنبال بیبیم..
+از اینجا برو
×میرم ولی با ت میرم
+نمیام
×میای
+نمیام
...نویسنده...
شوگا دید داره لج میکنه پس براید استایل بغلش کرد
+چیکارمیکنیییی...ولم کنننن
...شوگا....
دیدم خیلی داره تکون میخوره گفتم بزار دستم رو ضعیف کنم ک فک کنه داره میوفته..ک یهو گف
+شوگااااا بگیرممممم اهههههه
× نترس من نمیزارم چیزیت بشه بیبی...
+چ..چیزه
×هیشش از صورتت معلومه ک چند روزه نخوابیدی بخواب
+هان؟
×میگم صورتت خستس بخواب
+ب..باشه..
...سورا...
همینطور ک راه میرفت بهش گفتم
+ش..شوگا
×هوم؟
+معذرت میخوام
×چرا؟
+خیلی چیزا درموردت فک کردم (با یکم گریه)
×بیبی گریه نکن ت کاری نکردی ک من بخوام ببخشم
+اخه...
×هیشش بخواب ...
+.......
..شوگا....
دیدم سورا مث گربه ها خوابیده وایییی خدااا چیکارش کنم بخورمش اینو؟
وقتی رسیدیم همه دورمون جمع شدن
&هی اوردیش؟کجا بود؟حالش خوبه؟خوابه؟
استاد:بزار ببینم حالش خوبه پسرم
لیشا:هی سوراااا خوبههه؟؟؟
×هوی هوی هوییی اروم خوابه انقدرم سوال پیچم نکنین... سورا رو بردن توی چادر خودمون و گفتم کسی نیاد.... نشست و سر سورا رو گذاشتم روی پاهام ک بخوابه .....
×باشه
نویسنده:زویی موقع اوردن ساکا از قصد خودشو انداخت بغل شوگا و ....
(سورا)داشتم میرفتم پیش شوگا ک ....ک دیدم ز...زویی بود اون دختره ی ..سانسورررررررررررر..... بغل شوگا بود و چشم ت چش ب هم خیره بودن💔
چطور تونست؟چرا؟برای چی؟یعنی اینا همه الکی بود؟
همه ی این سوال های بی جواب سیصد بار ت ذهنم پلی میشد....
(شوگا)
سریع کنار زدمش ولی ...اونجا...اونجا ..سورا...اونم بود💔
نه نه اون چ فکری درموردم میکنه نهههه
ت فکر بودم ک دیدم....سورا.....
سورا با گریه دوید و از جنگل دور شد
دختره رو کنار زدم و دنبالش رفتم
ب بچه ها و استاد گفتم و همه باهم دنبالش رفتیم ...ولی هرچی گشتیم بی فایده بود چون پیداش نبود
...دو روز بعد...از زبان سورا.....
دو روزه ک از اونجا دورم و کاملا گم شدم این دو روز اصلا نخوابیدم و خیلی خستم ...داشتم همینطور باخودم حرف میزدم ک یهو خوابم برد..
...شوگا...
این دو روز خواب ب چشام نیومده
×اههه ینی الان کجاس؟
&اروم باش پیداش میشه
×اخه جیکککک حرفا میزنی چطور اخه
&اروم باش قول میدم پیداش میشه من میرم ت هم استراحت کن
×هوففف....
وقتی جیک رف رفتم تا ی نگا بندازم ک رفته یا نه ک دیدم نیس پس سریع از چادر کمپ رفتم بیرون ک دنبال سورا اون دور دورا بگردم
ک خستم شد با خودم گفتم یکم کنار درختا بخوابم...
پس یکم رفتم جلو تر امدم بخوابم ک دیدم
×سورااااا ....هی سورااا
دیدم سورا کنار ی درخت خوابش برده
×سوراااا
+ش...ش...شوگا!!!اینجا چیکار میکنی؟؟؟؟
×امدم دنبال بیبیم..
+از اینجا برو
×میرم ولی با ت میرم
+نمیام
×میای
+نمیام
...نویسنده...
شوگا دید داره لج میکنه پس براید استایل بغلش کرد
+چیکارمیکنیییی...ولم کنننن
...شوگا....
دیدم خیلی داره تکون میخوره گفتم بزار دستم رو ضعیف کنم ک فک کنه داره میوفته..ک یهو گف
+شوگااااا بگیرممممم اهههههه
× نترس من نمیزارم چیزیت بشه بیبی...
+چ..چیزه
×هیشش از صورتت معلومه ک چند روزه نخوابیدی بخواب
+هان؟
×میگم صورتت خستس بخواب
+ب..باشه..
...سورا...
همینطور ک راه میرفت بهش گفتم
+ش..شوگا
×هوم؟
+معذرت میخوام
×چرا؟
+خیلی چیزا درموردت فک کردم (با یکم گریه)
×بیبی گریه نکن ت کاری نکردی ک من بخوام ببخشم
+اخه...
×هیشش بخواب ...
+.......
..شوگا....
دیدم سورا مث گربه ها خوابیده وایییی خدااا چیکارش کنم بخورمش اینو؟
وقتی رسیدیم همه دورمون جمع شدن
&هی اوردیش؟کجا بود؟حالش خوبه؟خوابه؟
استاد:بزار ببینم حالش خوبه پسرم
لیشا:هی سوراااا خوبههه؟؟؟
×هوی هوی هوییی اروم خوابه انقدرم سوال پیچم نکنین... سورا رو بردن توی چادر خودمون و گفتم کسی نیاد.... نشست و سر سورا رو گذاشتم روی پاهام ک بخوابه .....
۱۲.۱k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.