زندگی دوباره ی من :۱۲
♡ آیری .. آیری چان ...
^ هیوری چان به من نگاه کن ..
♡ اوه ببخشید راستی یویچیرو سان من زشتم ؟
^ ها ؟ منظورت چیه ؟ تو خیلی زیبایی ..
♡ سرخ شدن .. ممنون دانا ساما ( شوهر ) ..
☆ هیوری صدام زد فکر کنم ..
• آیری چان ..
☆ بله سر..مویچیرو
• میخواستی بگی سرورم ..
☆ ببخشید ..
• آیری ..
☆ بله مویچیرو لبخند کیوت ..
• مویچیرو سرخ شدن ..حمله قلبی توسط آیری ....
۲ دقیقه بعد :
^ من باید برم کار دارم مویچیرو تو اتاق هاشون رو بهشون نشون بده .
• باشه دنبالم بیاید ..
♡ دانا ساما کجا رفتن ؟
• بیشتر وقت ها میزاره میره ..حالا بیاین ...
☆ اوکی بریم ...
• یویچیرو گفت ویوی اتاقتون رو به شهر بگیریم ..
♡ وای خیلی ذوق دارم ببینمش ..
☆ آره مطمئنم خیلی ویوی خوبی داره ..( مویچیرو اتاق هاشون رو بهشون نشون داد) ♡ آخيش لباس هام گذاشتم سرجاش و آخی دفترچه خاطرات بچگیم ...خب این رو یکجا میزارم هیچکی نبینه..
^ داری چی رو قایم میکنی ؟ ♡ یا بانداژ های دازای ..وات ؟ چیز یعنی دانا ساما اینجا چیکار میکنید ؟
^ برای اومدن تو اتاق زنم هم باید اجازه بگیرم ..
♡ دانا ساما در بزنید لطفا ..
^ باش حالا چی رو قایم میکردی ؟
♡ دفترچه خاطرات بچگیم ...
^ حالا برای چی قایمش میکردی ...
♡ چون در اون زمان میگفتم : ....
♡ راستش من همیشه با مامانم بحثم میشد سر اینکه پدرم رو خیلی دوست داشتم ..
^ آها خوب چیه این بده ؟
♡ میخواستم باهاش ازدواج کنم ..
^ واتتتتت؟ چیز یعنی بچه بودی دیگه ..
♡ داناساما...مرسی ..ویو آیری :
☆ آخ وسایلم گذاشتم سر جاش ..
• سلام ..
☆ یا حضرت پشم ..چیز یعنی سرو...چیز مویچیرو سلام ..
• چرا انقدر برگات ریخت ....
☆ برگام ..هم ..من پشمام هم ریخت لطفا در بزنید ...
• اوکی ... ببینم این چیه ...ها ؟ آلبوم بچگیت ...
☆ نه مویچیرو ...
• باز کردن آلبوم ...شت ..چه کیوت بودی ...
☆ میشه نری عکس بعدی ؟
• وای واقعا اینجا موهات بلند بود ..
☆ مویچیرو توروخدا بسه ...
• باشه بگیر ...ولی بعدا باید بهم نشون بدی..
(پایان پارت . خوب برای پارت بعد هم ۵ لایک میخوایم )
^ هیوری چان به من نگاه کن ..
♡ اوه ببخشید راستی یویچیرو سان من زشتم ؟
^ ها ؟ منظورت چیه ؟ تو خیلی زیبایی ..
♡ سرخ شدن .. ممنون دانا ساما ( شوهر ) ..
☆ هیوری صدام زد فکر کنم ..
• آیری چان ..
☆ بله سر..مویچیرو
• میخواستی بگی سرورم ..
☆ ببخشید ..
• آیری ..
☆ بله مویچیرو لبخند کیوت ..
• مویچیرو سرخ شدن ..حمله قلبی توسط آیری ....
۲ دقیقه بعد :
^ من باید برم کار دارم مویچیرو تو اتاق هاشون رو بهشون نشون بده .
• باشه دنبالم بیاید ..
♡ دانا ساما کجا رفتن ؟
• بیشتر وقت ها میزاره میره ..حالا بیاین ...
☆ اوکی بریم ...
• یویچیرو گفت ویوی اتاقتون رو به شهر بگیریم ..
♡ وای خیلی ذوق دارم ببینمش ..
☆ آره مطمئنم خیلی ویوی خوبی داره ..( مویچیرو اتاق هاشون رو بهشون نشون داد) ♡ آخيش لباس هام گذاشتم سرجاش و آخی دفترچه خاطرات بچگیم ...خب این رو یکجا میزارم هیچکی نبینه..
^ داری چی رو قایم میکنی ؟ ♡ یا بانداژ های دازای ..وات ؟ چیز یعنی دانا ساما اینجا چیکار میکنید ؟
^ برای اومدن تو اتاق زنم هم باید اجازه بگیرم ..
♡ دانا ساما در بزنید لطفا ..
^ باش حالا چی رو قایم میکردی ؟
♡ دفترچه خاطرات بچگیم ...
^ حالا برای چی قایمش میکردی ...
♡ چون در اون زمان میگفتم : ....
♡ راستش من همیشه با مامانم بحثم میشد سر اینکه پدرم رو خیلی دوست داشتم ..
^ آها خوب چیه این بده ؟
♡ میخواستم باهاش ازدواج کنم ..
^ واتتتتت؟ چیز یعنی بچه بودی دیگه ..
♡ داناساما...مرسی ..ویو آیری :
☆ آخ وسایلم گذاشتم سر جاش ..
• سلام ..
☆ یا حضرت پشم ..چیز یعنی سرو...چیز مویچیرو سلام ..
• چرا انقدر برگات ریخت ....
☆ برگام ..هم ..من پشمام هم ریخت لطفا در بزنید ...
• اوکی ... ببینم این چیه ...ها ؟ آلبوم بچگیت ...
☆ نه مویچیرو ...
• باز کردن آلبوم ...شت ..چه کیوت بودی ...
☆ میشه نری عکس بعدی ؟
• وای واقعا اینجا موهات بلند بود ..
☆ مویچیرو توروخدا بسه ...
• باشه بگیر ...ولی بعدا باید بهم نشون بدی..
(پایان پارت . خوب برای پارت بعد هم ۵ لایک میخوایم )
۱.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.