شوکی خشنpاخر
شوگا : بریم
ات: بریم
به زبان نویسنده 🤍
شوگا و ات رفتن و روی مبل جلوی تلویزیون نشستن، شوگا تلویزیون رو روشن کرد و یه فیلم سینمایی عاشقونه گذاشت و گفت
شوگا: مطمئنی فیلم عاشقونه میخوای؟
ات: اره، مگه چه اشکالی داره؟
شوگا: هیچی(خنده ی شیطانی 😈)
شوگا فیلم رو گذاشت و باهم داشتند فیلم رو تماشا میکردن و هر لحظه یه قسمت صحنه دار داشت و شوگا بیشتر تح.ریک میشد که یهو یه جا دوبل صحنه دار شد و شوگا نتونست بیشتر تحمل کنه
،
ات رو براید استایل بغل کرد و برد توی اتاق خودش و اون رو پرت کرد روی تخت و درو قفل کرد
شوگا: میخوام صدای نال.ه هات تا اسمونا بره بیبی گرل(بم)
ات: و ....و....ولی من هنوز آمادگی ندارم(بغض)
شوگا: مهم نیست
(بچه ها از اینجا به بعد رو به زبان نویسنده میگم)
شوگا لباس های خودشو وحشیانه میکند ر رفت سراغ لباس های ات و لباس های ات رو با یه حرکت در آورد
(تسبیح من کو؟📿)
دو تا از س.ینه های ات رو با دست میما.لوند تا ات تحر.یک بشه
و همون لحظه شوگا دی.کشو در آورد و گفت
شوگا: تو کدوم سوراخ بکنم؟(بم)
﴿بچه ها وقتی میگم بم منظورم سگ کوک نیستا﴾
﴿صفحه ی قرآن رو گم کردم🤲🙃﴾
ات هم تح.ریک شده بود و گفت
ات: هر کدوم دوست داری ددی
و ات رو شوگا خیمه زد و خودش دی.ک شوگا رو وارد خودش کرد
شوگا: میبینم که بیبیم هم کاری میکنه
و یهو شوگا دست به کار میشه و رو ات خیمه میزنه و تند تند تلم.به میزنه و ات هم بلند بلند نال.ه میکنه که شوگا لباشو میزاره روی لبای ات و وحشیانه گاز میزنه و ات هم همکاری میکنه
و شوگا یهو نگاش میافته روی تخت و میبینه که تخت خونیه
شوگا: باکره بودی؟(پوزخند)
ات:یس عشقم
،
هر جفتشون خسته میشن و میزنن زیر پتو، شوگا ات رو از پشت بغل میکنه و بدون لباس با هم میخوابن
سیاهی مطلق 🖤
ات ویو
صبح با درد شدیدی از خواب بلند شدم و دیدم لخت توی بغل شوگام و یهو صحنه های دیشب یادم اومد
خواستم بلند بشم که یهو شوگا دستمو گرفت
شوگا: کجا بیبی گرل؟
ات بدون هیچ حرفی سریع بلند میشه و لباساشو میپوشه و سریع گوشیو برمیداره و از اون خونه میره
ات ویو
تو کوچه ها و تو خیابون های سئول پرسه میزنم با یاد خاطره ی دیشب
و..و..ولی من دختر بودم من نمیخوام یه زن شناخته بشم
همون لحظه یهو یه تاکسی از ۱۰ متر اونور تر داشت میومد سمت من منم با دست راستم بهش فهموندم که وایسته و اونم وایستاد
آدرس خونمو بهش دادم و تا خونه رسوندم ، با گوشی کرایه رو پرداخت کردم و رفتم در خونه رو زدم
هانا با چهره ی نگران در رو باز کرد
هانا: پدرصگ کجا بودی توووووووو
ات: آروم باش همه چیز رو توضیح میدم
هانا: سریع بگو تا ماهی تابه رو نزدم تو سرت
ات:(همه چیز رو توضیح میده)
پایان
البته تموم نشد
فصل ۲ داره
فصل دوم رو خواستید تو کامنتا بگین بزارم
آها راستی تو فصل دوم بگم شوگا یا یونگی
آخه فرقی ندارن من همیشه میگم شوگا ولی شما میخوان اسم تو فیک چی بزارم؟
🖤💜🌑☁️🤍🌈
ات: بریم
به زبان نویسنده 🤍
شوگا و ات رفتن و روی مبل جلوی تلویزیون نشستن، شوگا تلویزیون رو روشن کرد و یه فیلم سینمایی عاشقونه گذاشت و گفت
شوگا: مطمئنی فیلم عاشقونه میخوای؟
ات: اره، مگه چه اشکالی داره؟
شوگا: هیچی(خنده ی شیطانی 😈)
شوگا فیلم رو گذاشت و باهم داشتند فیلم رو تماشا میکردن و هر لحظه یه قسمت صحنه دار داشت و شوگا بیشتر تح.ریک میشد که یهو یه جا دوبل صحنه دار شد و شوگا نتونست بیشتر تحمل کنه
،
ات رو براید استایل بغل کرد و برد توی اتاق خودش و اون رو پرت کرد روی تخت و درو قفل کرد
شوگا: میخوام صدای نال.ه هات تا اسمونا بره بیبی گرل(بم)
ات: و ....و....ولی من هنوز آمادگی ندارم(بغض)
شوگا: مهم نیست
(بچه ها از اینجا به بعد رو به زبان نویسنده میگم)
شوگا لباس های خودشو وحشیانه میکند ر رفت سراغ لباس های ات و لباس های ات رو با یه حرکت در آورد
(تسبیح من کو؟📿)
دو تا از س.ینه های ات رو با دست میما.لوند تا ات تحر.یک بشه
و همون لحظه شوگا دی.کشو در آورد و گفت
شوگا: تو کدوم سوراخ بکنم؟(بم)
﴿بچه ها وقتی میگم بم منظورم سگ کوک نیستا﴾
﴿صفحه ی قرآن رو گم کردم🤲🙃﴾
ات هم تح.ریک شده بود و گفت
ات: هر کدوم دوست داری ددی
و ات رو شوگا خیمه زد و خودش دی.ک شوگا رو وارد خودش کرد
شوگا: میبینم که بیبیم هم کاری میکنه
و یهو شوگا دست به کار میشه و رو ات خیمه میزنه و تند تند تلم.به میزنه و ات هم بلند بلند نال.ه میکنه که شوگا لباشو میزاره روی لبای ات و وحشیانه گاز میزنه و ات هم همکاری میکنه
و شوگا یهو نگاش میافته روی تخت و میبینه که تخت خونیه
شوگا: باکره بودی؟(پوزخند)
ات:یس عشقم
،
هر جفتشون خسته میشن و میزنن زیر پتو، شوگا ات رو از پشت بغل میکنه و بدون لباس با هم میخوابن
سیاهی مطلق 🖤
ات ویو
صبح با درد شدیدی از خواب بلند شدم و دیدم لخت توی بغل شوگام و یهو صحنه های دیشب یادم اومد
خواستم بلند بشم که یهو شوگا دستمو گرفت
شوگا: کجا بیبی گرل؟
ات بدون هیچ حرفی سریع بلند میشه و لباساشو میپوشه و سریع گوشیو برمیداره و از اون خونه میره
ات ویو
تو کوچه ها و تو خیابون های سئول پرسه میزنم با یاد خاطره ی دیشب
و..و..ولی من دختر بودم من نمیخوام یه زن شناخته بشم
همون لحظه یهو یه تاکسی از ۱۰ متر اونور تر داشت میومد سمت من منم با دست راستم بهش فهموندم که وایسته و اونم وایستاد
آدرس خونمو بهش دادم و تا خونه رسوندم ، با گوشی کرایه رو پرداخت کردم و رفتم در خونه رو زدم
هانا با چهره ی نگران در رو باز کرد
هانا: پدرصگ کجا بودی توووووووو
ات: آروم باش همه چیز رو توضیح میدم
هانا: سریع بگو تا ماهی تابه رو نزدم تو سرت
ات:(همه چیز رو توضیح میده)
پایان
البته تموم نشد
فصل ۲ داره
فصل دوم رو خواستید تو کامنتا بگین بزارم
آها راستی تو فصل دوم بگم شوگا یا یونگی
آخه فرقی ندارن من همیشه میگم شوگا ولی شما میخوان اسم تو فیک چی بزارم؟
🖤💜🌑☁️🤍🌈
۳۲۳
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.