'شوالیه'
'شوالیه'
"part 37"
______________________
_تو خونه آدم تو رگاته ...هوووووووووووم بوشو حس میکنم
تمام بدنم قفل شده بود.مغزم هیچ فرمانی نمیداد.چیکار باید
میکردم؟دخلم اومده...
از فکر اینکه الان با اون دندوناش میخاد سوراخ سوراخم کنه ویبره
ی
بدنم بیشتر میشد.قیافش کامالا مثله یه هیولا شده بود.ناخنای
بلندشو رو
صورتم کشید.بااون ناخنای بلندش فکمو محکم گرفت.ناخناش که
توی
پوست صورتم فرو میرفتنو حس میکردم.اما دردی نداشت.مث که
گیرنده های دردم غیرفعال شدن.صدای قطره های خونمو
میشنیدم که
روی زمین ریخته میشد.سرشو نزدیک آورد وجای ناخناشو لیس
زد.بااین کارش بدنم مور مور شد.باولع صورتمو لیس میزد.حس
کسیو داشتم که یکی داره بهش تج اوز میکنه.پلکامو محکم رو هم فشار
دادم
نمیدونم چرا این کارش داشت بهم حال میداد.دندونای سردشو
روی
پوستم کشید تا رسید به گردنم.کم کم این مخ معیوب من داشت
موقعیتو
آنالیز میکرد.از اون حال و هوای هپروت اومدم بیرون وبرای یه
داد
بلند آماده شدم که دستشو گذاشت رو لبمو و خفم کرد.اما به داد
زدنم
باهمون صدای خفه ادامه دادم.البته بااون دهن بسته فحشم
میدادم.دستام
آزاد بودن سعی میکردم پسش بزنم اما مث یه سنگ محکم بود
که
تکون نمیخورد.انگار واقعا به یه سنگ مشت میزدم.باتمام توانم پی
در پی با دستام مشت میزدم بهش که در گوشم باصدای آروم
گفت:دست
و پا زدن بی فایدس.تا عطشم ارضا نشده ولت نمیکنم.
بعد این حرفش یه راست رفت سمت گردنمو و دندوناشو وارد
رگ
گردنم کرد.مکیده شدن خونمو حس میکردم احساس میکردم کل
رگای
بدنم دارن کشیده میشن.برای تحمل این درد به خودم
میلولیدم.سرمو
محکم گرفته بود.باهر بار مکیدنش یه موجی به بدنم وارد
میشد.دیگه
داشتم بی حس میشدم.فک کنم این دفعه کارم تمومه.چشمام
درحاله بسته
شدن بود که احساس کردم اون کنار رفت.به سختی چشمامو باز
نگه
داشتم اما به جای اون عوضی صورت نگران بکهیون جلوم بود.
___________________
🌑
"part 37"
______________________
_تو خونه آدم تو رگاته ...هوووووووووووم بوشو حس میکنم
تمام بدنم قفل شده بود.مغزم هیچ فرمانی نمیداد.چیکار باید
میکردم؟دخلم اومده...
از فکر اینکه الان با اون دندوناش میخاد سوراخ سوراخم کنه ویبره
ی
بدنم بیشتر میشد.قیافش کامالا مثله یه هیولا شده بود.ناخنای
بلندشو رو
صورتم کشید.بااون ناخنای بلندش فکمو محکم گرفت.ناخناش که
توی
پوست صورتم فرو میرفتنو حس میکردم.اما دردی نداشت.مث که
گیرنده های دردم غیرفعال شدن.صدای قطره های خونمو
میشنیدم که
روی زمین ریخته میشد.سرشو نزدیک آورد وجای ناخناشو لیس
زد.بااین کارش بدنم مور مور شد.باولع صورتمو لیس میزد.حس
کسیو داشتم که یکی داره بهش تج اوز میکنه.پلکامو محکم رو هم فشار
دادم
نمیدونم چرا این کارش داشت بهم حال میداد.دندونای سردشو
روی
پوستم کشید تا رسید به گردنم.کم کم این مخ معیوب من داشت
موقعیتو
آنالیز میکرد.از اون حال و هوای هپروت اومدم بیرون وبرای یه
داد
بلند آماده شدم که دستشو گذاشت رو لبمو و خفم کرد.اما به داد
زدنم
باهمون صدای خفه ادامه دادم.البته بااون دهن بسته فحشم
میدادم.دستام
آزاد بودن سعی میکردم پسش بزنم اما مث یه سنگ محکم بود
که
تکون نمیخورد.انگار واقعا به یه سنگ مشت میزدم.باتمام توانم پی
در پی با دستام مشت میزدم بهش که در گوشم باصدای آروم
گفت:دست
و پا زدن بی فایدس.تا عطشم ارضا نشده ولت نمیکنم.
بعد این حرفش یه راست رفت سمت گردنمو و دندوناشو وارد
رگ
گردنم کرد.مکیده شدن خونمو حس میکردم احساس میکردم کل
رگای
بدنم دارن کشیده میشن.برای تحمل این درد به خودم
میلولیدم.سرمو
محکم گرفته بود.باهر بار مکیدنش یه موجی به بدنم وارد
میشد.دیگه
داشتم بی حس میشدم.فک کنم این دفعه کارم تمومه.چشمام
درحاله بسته
شدن بود که احساس کردم اون کنار رفت.به سختی چشمامو باز
نگه
داشتم اما به جای اون عوضی صورت نگران بکهیون جلوم بود.
___________________
🌑
۱.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.