WINNER 22
سلام فرزندانم😔💅 بعد از کلی بد قولی پارت آوردم براتونن
شماره ی سوآ رو گرفت و منتظر حواب دادن شد
ولی بعد با شنیدن صدای یه پسر نگران شد
/الو؟
-تو دیگه کی هستی؟
/اوه .. لی مینهو ..
-هی گوشی سوآ چرا دستته؟ تو کی ای دیگه؟
/جونگینم ..
پسر با شنیدن این اسم نفسشو با حرص بیرون داد و سعی کرد خونسرد حرف بزنه
-سوآ کجاست
/خب میدونی .. فکر نکنم الان بتونه حرف بزنه .. خودم میارمش عمارت
با شنیدن این جملات عصبانیتی که داشت چند برابر شد
-مگه شماها کدوم گوری این؟ سوآ چش شدهه؟
/آروم باش چیزی نیست فقط مسته
-مسته؟
توی ذهنش فقط یه سوال چرخید .. چرا باید سوآ در حالی که مسته پیش جونگین باشه؟
/شاید یکم زیاده روی کردیم .. میرسونمش عمارت نگران نباش
-آدرس بده خودم میاد
/خب چه کاری..
حرفشو قطع کرد و این بار داد زد
-گفتم آدرسو برام بفرست !
گوشی رو قطع کرد و چند لحظه بعد آدرسی به گوشیش پیامک شد
با عجله از پله ها پایین رفت ، صدای یونگبوک که میپرسید کجا میره رو شنید ولی صبر نکرد که جوابشو بده
ماشینشو روشن کرد و سریع سمت آدرسی که داشت حرکت کرد
---
جونگین لبخندی از پیروزی نقشه زد و کرواتشو درست کرد
لباسای دختر که بی حال روی یکی از صندلیا افتاده بود رو مرتب کرد و مطمئن شد همه چیز عادی به نظر میاد
سوآ انقدری مست کرده بود که چیزی از اتفاقاتی که افتاد یادش نیاد
چند دقیقه بعد در با ضرب باز شد که جونگین برگشت و مینهو رو دید
چشماش قرمز بود و سر و وضع به هم ریخته ای داشت
مینهو نگاهشو از حونگین گرفت و به تن بیجون سوآ داد
دیدن این وضعیت حتی بیشتر عصبیش میکرد
/هی رفیق ..
-دهنتو ببند
/عو .. آروم باش اتفاقی نیفتاده که
صدای مینهو کم کم داشت بالا میرفت
-اون ظرفیتش پایینه و از طرفی هیچوقت الکل مصرف نمیکنه .. چیکارش کردی؟
/هی من که مجبورش نکردم ، خودش خواست
جونگین یه قدم به سوآ نزدیک شد ، چشماش نیمه باز بود
پسر خمم شد و بازوشو گرفت که مینهو داد زد
-دستتو بکش عوضی !
خودش چند قدم جلو رفت و کنار صندلی سوآ زانو زد
سعی داشت آروم باهاش حرف بزنه ولی دختر گیج تر از اونی بود که متوجه محیط اطرافش بشه
براید استایل بغلش کرد و داشت سمت در میرفت که صدای جونگین متوقفش کرد
/راستی هیونگ ..
مینهو چشماشو از عصبانیت روی هم فشرد تا داد نزنه
/یه هدیه برات دارم
پسر کوچیکتر چند قدم به مینهو نزدیک شد
دست سوآ رو همینطور که تو بغل مینهو بود گرفت و پاکتی از جنس کاغذ کاهی رو توی دست دختر گذاشت
/بعدا بازش کن ، چشمکی زد و زودتر از اونها از فضای رستوران خارج شد
پسر میتونست به جوش اومدن خونش رو حس کنه ، چطور جونگین انقدر عصبیش میکرد؟
از اون مکان جهنمی بیرون زد و سوآ رو سوار ماشینش کرد
پاکتی که جونگین گذاشته بود رو توی داشبورد گذاشت و استارت زد
نیمه ی راه بودن که دختر با حالت گیجی از خواب بیدار شد
هنوز مستی از سرش نپریده بود و درکی از موقعیت نذاشت ، سرش رو برگردوند و به نیمرخ مینهو نگاه کرد
با صدای گرفته ای لب زد
+مینهویا ..
ولی مینهو بدون نگاه کردن بهش و یا حتی جوابی به جاده خیره شده بود
+یااا
صدای دختر در اومد ولی بازم تنها چیزی که نصیبش شد بی توجهی بود
سوآ هم بیخیال شد ، حتی یادش نمیومد چه اتفاقی افتاده و چرا ازش ناراحت و عصبیه
وارد باغ عمارت شدن و ماشین رو پارک کرد
قبل از پیاده شدن چند ثانیه مکث کرد ، بعد بدون نگاه کردن به سوآ با لحن سردی لب زد
-فکر کنم دیگه خودت بتونی راه بری.
گفت و از ماشین پیاده شد
پاکت رو توی داشبورد فراموش کرده بود ، چند قدم دور شده بود که متوجه شد سوآ هنوز توی ماشین نشسته
برگشت و به صورت خسته ی دختر که توی ماشین نشسته بود نگاه کرد
-معلوم نیست چقد به خوردش داده ..
برگشت در ماشینو باز کرد و دستشو از بازو گرفت و از ماشین بیرون کشیدش که نزدیک بود زمین بخوره
در ماشین رو بست و همینطور که سوآ رو کشون کشون میبرد سمت عمارت رفت
در رو باز کرد و دختر رو تقریبا هل داد داخل که روی زانوهاش افتاد و خودشم وارد سالن شد ، بدون توجه به سوآ راهشو سمت پله ها کشید ، هیچکس توی سالن نبود ، به نظر خواب میومدن
چندتا پله بالا رفته بود که صدای لرزون سوآ متوقفش کرد
+مینهویا ..
شماره ی سوآ رو گرفت و منتظر حواب دادن شد
ولی بعد با شنیدن صدای یه پسر نگران شد
/الو؟
-تو دیگه کی هستی؟
/اوه .. لی مینهو ..
-هی گوشی سوآ چرا دستته؟ تو کی ای دیگه؟
/جونگینم ..
پسر با شنیدن این اسم نفسشو با حرص بیرون داد و سعی کرد خونسرد حرف بزنه
-سوآ کجاست
/خب میدونی .. فکر نکنم الان بتونه حرف بزنه .. خودم میارمش عمارت
با شنیدن این جملات عصبانیتی که داشت چند برابر شد
-مگه شماها کدوم گوری این؟ سوآ چش شدهه؟
/آروم باش چیزی نیست فقط مسته
-مسته؟
توی ذهنش فقط یه سوال چرخید .. چرا باید سوآ در حالی که مسته پیش جونگین باشه؟
/شاید یکم زیاده روی کردیم .. میرسونمش عمارت نگران نباش
-آدرس بده خودم میاد
/خب چه کاری..
حرفشو قطع کرد و این بار داد زد
-گفتم آدرسو برام بفرست !
گوشی رو قطع کرد و چند لحظه بعد آدرسی به گوشیش پیامک شد
با عجله از پله ها پایین رفت ، صدای یونگبوک که میپرسید کجا میره رو شنید ولی صبر نکرد که جوابشو بده
ماشینشو روشن کرد و سریع سمت آدرسی که داشت حرکت کرد
---
جونگین لبخندی از پیروزی نقشه زد و کرواتشو درست کرد
لباسای دختر که بی حال روی یکی از صندلیا افتاده بود رو مرتب کرد و مطمئن شد همه چیز عادی به نظر میاد
سوآ انقدری مست کرده بود که چیزی از اتفاقاتی که افتاد یادش نیاد
چند دقیقه بعد در با ضرب باز شد که جونگین برگشت و مینهو رو دید
چشماش قرمز بود و سر و وضع به هم ریخته ای داشت
مینهو نگاهشو از حونگین گرفت و به تن بیجون سوآ داد
دیدن این وضعیت حتی بیشتر عصبیش میکرد
/هی رفیق ..
-دهنتو ببند
/عو .. آروم باش اتفاقی نیفتاده که
صدای مینهو کم کم داشت بالا میرفت
-اون ظرفیتش پایینه و از طرفی هیچوقت الکل مصرف نمیکنه .. چیکارش کردی؟
/هی من که مجبورش نکردم ، خودش خواست
جونگین یه قدم به سوآ نزدیک شد ، چشماش نیمه باز بود
پسر خمم شد و بازوشو گرفت که مینهو داد زد
-دستتو بکش عوضی !
خودش چند قدم جلو رفت و کنار صندلی سوآ زانو زد
سعی داشت آروم باهاش حرف بزنه ولی دختر گیج تر از اونی بود که متوجه محیط اطرافش بشه
براید استایل بغلش کرد و داشت سمت در میرفت که صدای جونگین متوقفش کرد
/راستی هیونگ ..
مینهو چشماشو از عصبانیت روی هم فشرد تا داد نزنه
/یه هدیه برات دارم
پسر کوچیکتر چند قدم به مینهو نزدیک شد
دست سوآ رو همینطور که تو بغل مینهو بود گرفت و پاکتی از جنس کاغذ کاهی رو توی دست دختر گذاشت
/بعدا بازش کن ، چشمکی زد و زودتر از اونها از فضای رستوران خارج شد
پسر میتونست به جوش اومدن خونش رو حس کنه ، چطور جونگین انقدر عصبیش میکرد؟
از اون مکان جهنمی بیرون زد و سوآ رو سوار ماشینش کرد
پاکتی که جونگین گذاشته بود رو توی داشبورد گذاشت و استارت زد
نیمه ی راه بودن که دختر با حالت گیجی از خواب بیدار شد
هنوز مستی از سرش نپریده بود و درکی از موقعیت نذاشت ، سرش رو برگردوند و به نیمرخ مینهو نگاه کرد
با صدای گرفته ای لب زد
+مینهویا ..
ولی مینهو بدون نگاه کردن بهش و یا حتی جوابی به جاده خیره شده بود
+یااا
صدای دختر در اومد ولی بازم تنها چیزی که نصیبش شد بی توجهی بود
سوآ هم بیخیال شد ، حتی یادش نمیومد چه اتفاقی افتاده و چرا ازش ناراحت و عصبیه
وارد باغ عمارت شدن و ماشین رو پارک کرد
قبل از پیاده شدن چند ثانیه مکث کرد ، بعد بدون نگاه کردن به سوآ با لحن سردی لب زد
-فکر کنم دیگه خودت بتونی راه بری.
گفت و از ماشین پیاده شد
پاکت رو توی داشبورد فراموش کرده بود ، چند قدم دور شده بود که متوجه شد سوآ هنوز توی ماشین نشسته
برگشت و به صورت خسته ی دختر که توی ماشین نشسته بود نگاه کرد
-معلوم نیست چقد به خوردش داده ..
برگشت در ماشینو باز کرد و دستشو از بازو گرفت و از ماشین بیرون کشیدش که نزدیک بود زمین بخوره
در ماشین رو بست و همینطور که سوآ رو کشون کشون میبرد سمت عمارت رفت
در رو باز کرد و دختر رو تقریبا هل داد داخل که روی زانوهاش افتاد و خودشم وارد سالن شد ، بدون توجه به سوآ راهشو سمت پله ها کشید ، هیچکس توی سالن نبود ، به نظر خواب میومدن
چندتا پله بالا رفته بود که صدای لرزون سوآ متوقفش کرد
+مینهویا ..
۳.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.