قانون اول 🔪 p33
یهو کوک اومد داخل و یدونه زد تو صورت جیاز که جیاز پرت شد زمین
کوک:مگه خودت ناموس نداری به دوس دختر مردم گیر میدی؟(عربده)
ویو ا.ت
همینجوری داشت با جیاز دعوا یکردن و بحث میکردن منظور کوک از دوس دختر مردم چی بود یعنی فهمیده من و هانسو باهم رل بودیم؟راستش رو جیاز کراش زده بودم چون خیلی شبیه هانسو بود خب چیکار کنم تقصیر من نیس من کلا تا الان رو ۳ نفر کراش زدم اول هانسو بعد جیاز و یکی دیگه هم تو سریالا😐
جیاز:تو از کجا میدونی شاید منو دوس داره و میخواد قبول کنه(عربده)
کوک:خفه شو(عربده)
جیاز:بیا از خودش بپرسیم
کوک:ا.ت حاظری دوس دختر این عوضی بشی؟
ا.ت:چ..چی....ن...م..نمیدونم(پته پته)
کوک عصبی نگام میکرد میتونستم بفهمم که قراره به گا*م بده
تهیونگ:عه چی میگید شماها
کوک اومد دستمو گرفت و به تهیونگ گفت بره ادامه بازجویی دستم رو گرفت و برد بیرون و برد یه گوشه بعد یدونه زد تو صورتم
ا.ت:چته؟(بغض)
کوک:این چه لباسی پوشیدی؟حق داره بخواد دوس دخترش بشی؟(داد)
یهو جی هوپ اومد و منو برد اونور نامجون به کوک آب داد تا آروم باشه بغض کرده بودم متعجب بودم چرا کوک گفت به دوس دختر مردم گیر میدی کل مدت درگیر این بودم که یکی تکونم داد بخ خودم اومدم دیدم شوگاعه
شوگا:بیا داریم میریم
ا.ت:جیاز چیشد؟
کوک:فک کنم خیلی دوسش داری(اخم عمیق)
ا.ت:ن...ن..نه منظورم این بود که بازجویی چیشد؟
شوگا:تموم شد جیاز باید اینجا بمونه
ا.ت:چندروز یه بار میایم سربزنیم
کوک:داری زیاده روی میکنی ها(داد)
شوگا:کوک آروم ا.ت معلوم نیس بیا بریم
باهم رفتیم خونه کوک تمام مدت عصبی بود حتی نیومد شام بخوره و عصبی نشسته بود زبونشو میکرد تو لپش(همونطور که خودتون میدونید)
کوک:مگه خودت ناموس نداری به دوس دختر مردم گیر میدی؟(عربده)
ویو ا.ت
همینجوری داشت با جیاز دعوا یکردن و بحث میکردن منظور کوک از دوس دختر مردم چی بود یعنی فهمیده من و هانسو باهم رل بودیم؟راستش رو جیاز کراش زده بودم چون خیلی شبیه هانسو بود خب چیکار کنم تقصیر من نیس من کلا تا الان رو ۳ نفر کراش زدم اول هانسو بعد جیاز و یکی دیگه هم تو سریالا😐
جیاز:تو از کجا میدونی شاید منو دوس داره و میخواد قبول کنه(عربده)
کوک:خفه شو(عربده)
جیاز:بیا از خودش بپرسیم
کوک:ا.ت حاظری دوس دختر این عوضی بشی؟
ا.ت:چ..چی....ن...م..نمیدونم(پته پته)
کوک عصبی نگام میکرد میتونستم بفهمم که قراره به گا*م بده
تهیونگ:عه چی میگید شماها
کوک اومد دستمو گرفت و به تهیونگ گفت بره ادامه بازجویی دستم رو گرفت و برد بیرون و برد یه گوشه بعد یدونه زد تو صورتم
ا.ت:چته؟(بغض)
کوک:این چه لباسی پوشیدی؟حق داره بخواد دوس دخترش بشی؟(داد)
یهو جی هوپ اومد و منو برد اونور نامجون به کوک آب داد تا آروم باشه بغض کرده بودم متعجب بودم چرا کوک گفت به دوس دختر مردم گیر میدی کل مدت درگیر این بودم که یکی تکونم داد بخ خودم اومدم دیدم شوگاعه
شوگا:بیا داریم میریم
ا.ت:جیاز چیشد؟
کوک:فک کنم خیلی دوسش داری(اخم عمیق)
ا.ت:ن...ن..نه منظورم این بود که بازجویی چیشد؟
شوگا:تموم شد جیاز باید اینجا بمونه
ا.ت:چندروز یه بار میایم سربزنیم
کوک:داری زیاده روی میکنی ها(داد)
شوگا:کوک آروم ا.ت معلوم نیس بیا بریم
باهم رفتیم خونه کوک تمام مدت عصبی بود حتی نیومد شام بخوره و عصبی نشسته بود زبونشو میکرد تو لپش(همونطور که خودتون میدونید)
۹.۸k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.