حجاب و آزادی روابط...
حجاب و آزادی روابط...
بسیار مهم.
مادام که تلقی ما از انسان و برداشت ما از خویشتن دگرگون نشده، مادام که نقش انسان مجهول مانده و بینش او از این نقش در حد تنوع، در حد زندگی تکراری و مدار بسته، در حد خوشی ها و سرگرمی ها، در حد بازیگر شدن و بازیچه ماندن ، و تماشاچی بودن،خلاصه شده،
مادام که زندگی جز نمایش و بازی ، باری ندارد، ناچار سنگینی حجاب طبیعی است، مگر اینکه با شعارها همراه شوی و یا در جو روشنفکری قرار بگیری و یا بخواهی به گونه ای دیگر به نمایش بپردازی ، یا بخواهند با تشویق و تعریف آماده ات سازند.
مادام که تلقی ما عوض نشود، حجاب هیچ مفهومی نخواهد داشت و چیزی جز کفن سیاه و قبرستان خانه و مرگ نشاط زندگی و نابودی شادی ها ، عنوان نخواهد گرفت.
و هزار عذر ، خواهی داشت که خودت را از آن آزاد کنی:
که پاکی زن در لباسش نیست، چادری های کثیف و لجن بی شمارند.
که من پاکم چه منّتم به خاکه، که من راه خودم را می روم، چشمشان کور نگاه نکنند. که اصلا دل باید پاک باشد. که چادر، بیشتر مرد را کنجکاو و تحریک می کند. که این مسائل در کشور های مترقی کاملا حل شده اند و دیگر مسأله ای نیست. که روابط آزاد طبیعی است. که محدودیت، عقده می آورد و محرومیت، سرکشی را می زاید. و خلاصه هزار عذر و توجیه و تازه اگر مجبور بشوی که به خاطر ترسی و یا عشقی، حجاب بگیری، تازه خود حجاب تو می شود بازی تو. و چادر تو می شود متری چندک و رنگش باید فلان و گل هایش باید بهمان باشند. و این است که همان انحراف ، در این شکل جلوه می کند . و تو که هنوز نقش خودت را عوض نکرده ای ، در هر لباسی همان خواهی بود و همان بازی ها را خواهی داشت و فقط با تنوع ها خودت را فریب خواهی داد و به ریش دیگران خواهی خندید.
استاد علی صفایی حائری( گزیده ای از کتاب روابط متکامل زن و مرد ، صفحه39 )
بسیار مهم.
مادام که تلقی ما از انسان و برداشت ما از خویشتن دگرگون نشده، مادام که نقش انسان مجهول مانده و بینش او از این نقش در حد تنوع، در حد زندگی تکراری و مدار بسته، در حد خوشی ها و سرگرمی ها، در حد بازیگر شدن و بازیچه ماندن ، و تماشاچی بودن،خلاصه شده،
مادام که زندگی جز نمایش و بازی ، باری ندارد، ناچار سنگینی حجاب طبیعی است، مگر اینکه با شعارها همراه شوی و یا در جو روشنفکری قرار بگیری و یا بخواهی به گونه ای دیگر به نمایش بپردازی ، یا بخواهند با تشویق و تعریف آماده ات سازند.
مادام که تلقی ما عوض نشود، حجاب هیچ مفهومی نخواهد داشت و چیزی جز کفن سیاه و قبرستان خانه و مرگ نشاط زندگی و نابودی شادی ها ، عنوان نخواهد گرفت.
و هزار عذر ، خواهی داشت که خودت را از آن آزاد کنی:
که پاکی زن در لباسش نیست، چادری های کثیف و لجن بی شمارند.
که من پاکم چه منّتم به خاکه، که من راه خودم را می روم، چشمشان کور نگاه نکنند. که اصلا دل باید پاک باشد. که چادر، بیشتر مرد را کنجکاو و تحریک می کند. که این مسائل در کشور های مترقی کاملا حل شده اند و دیگر مسأله ای نیست. که روابط آزاد طبیعی است. که محدودیت، عقده می آورد و محرومیت، سرکشی را می زاید. و خلاصه هزار عذر و توجیه و تازه اگر مجبور بشوی که به خاطر ترسی و یا عشقی، حجاب بگیری، تازه خود حجاب تو می شود بازی تو. و چادر تو می شود متری چندک و رنگش باید فلان و گل هایش باید بهمان باشند. و این است که همان انحراف ، در این شکل جلوه می کند . و تو که هنوز نقش خودت را عوض نکرده ای ، در هر لباسی همان خواهی بود و همان بازی ها را خواهی داشت و فقط با تنوع ها خودت را فریب خواهی داد و به ریش دیگران خواهی خندید.
استاد علی صفایی حائری( گزیده ای از کتاب روابط متکامل زن و مرد ، صفحه39 )
۱۲.۸k
۲۷ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.