First And Last Kiss (اولین و آخرین بوسه)
P³
TAKEPARTY
YOUNGI
: مین یونگی! هنوز سر وقت اومدن و یاد نگرفتی!
_ توهم همچنان به زخم زبون زدن ادامه میدی
خنده تمسخر آمیز مینگو بلند شد.
: بازار کار چطوره
_ همیشه خوب بوده ولی از قرار امشب مشخصه تو زیاد اوضاعت خوب نیست و دست به دامنم شدی باز
: هنوز هم مغرور جواب میدی...
با اشاره به ات که بغل دستش نشسته بود گفت
: از آوردن همچین خرگوش معصوم و زیبایی میون گرگ های وحشی و خطرناک نترسیدی؟
+ فکر کنم تصورم از گرگ چیز دیگه ای بود نه عیاش هایی مثل شما که با دیدن دختر دهنشون کج میشه
ات با تیکه سنگینش دهن مرد عیاش و بست و بقیه گرگ هارو هم چزوند. تیکه سنگین ات لبخند پر فخری و روی صورت یونگی نمایان کرد. نمیتونست از بالیدن به دخترش دست برداره و تحسیتش نکنه!
: بهتره بریم سر اصل مطلب... چند روزی میشه پلیس به شدت افرادم و توی بازار تحت نظر داره و نونمون و آجر کرده. با نفوذ افراد تو ما میتونیم راحت تر به کارمون ادامه بدیم
_ چرا فک کردی من برای فروش جنس های آشغالت بهت کمک میکنم.. پشتیبانی من باید ارزش جنس هات و داشته باشه
مینگو از توهین یونگی به شدت عصبانی شد و دستش و محکم به روی میز کوبید
: منظورت چیه؟ ما بهترین اجناس و ارائه میدیم
_ با سی درصد ناخالصی. بهش میگن گرون فروشی
پوزخند حقیری به یونگی زد
: حالا گرون فروشی برات مهم شده؟
شیشه تکیلا رو برداشت و شاتش و پر کرد و یه ضرب نوشید
_ جون آدم های من بخاطر اجناس اشغال تو، تو خطر می افته و ممکنه برای من هم دردسر ساز باشه میدونی که چی میگم؟ پلیس با وجود مهره مار، تازه کارایی مثل تورو آدم حساب نمیکنه
دندون هاش و از خشم و از خود راضی بودن یونگی محکم روی هم می صابید. یونگی داشت تند میرفت و این کار تو دهن شیر با چندین هزار مرد مسلح و آدم کش عاقبت خوبی نداشت
+ اگه.. اگه پشتیبانی تون کنیم چی به ما میرسه
توجه ها به سمت ات جلب شد
: مثل اینکه دختر کوچولوت عقلش از تو بیشتره
و دوباره نگاهش و به ات داد و گفت
: پنجاه درصد از سود
دختر به خنده افتاد و نگاه جدی و خصمانه ای تقدیمش کرد
+ تو فکر کردی ما احمقیم؟ موقعیتت و درک نکردی؟ تو باید بخاطر اومدن ما حتی شکرگزار هم باشی
: شصت درصد چطور؟
+ هشتاد درصد!
: این نامردیه من ضرر میکنم
_ چونه زدن لازم نیست من کاری برات نمیکنم
همزمان با گفتن این جمله بلند شد. ات متعجب ازش اقلید کرد و از اتاق بیرون رفتن.
+ چرا بلند شدی؟ میتونستم قانعش کنم
_ اون همین الانشم نابود شده ما کارای مهمتری داریم
TAKEPARTY
YOUNGI
: مین یونگی! هنوز سر وقت اومدن و یاد نگرفتی!
_ توهم همچنان به زخم زبون زدن ادامه میدی
خنده تمسخر آمیز مینگو بلند شد.
: بازار کار چطوره
_ همیشه خوب بوده ولی از قرار امشب مشخصه تو زیاد اوضاعت خوب نیست و دست به دامنم شدی باز
: هنوز هم مغرور جواب میدی...
با اشاره به ات که بغل دستش نشسته بود گفت
: از آوردن همچین خرگوش معصوم و زیبایی میون گرگ های وحشی و خطرناک نترسیدی؟
+ فکر کنم تصورم از گرگ چیز دیگه ای بود نه عیاش هایی مثل شما که با دیدن دختر دهنشون کج میشه
ات با تیکه سنگینش دهن مرد عیاش و بست و بقیه گرگ هارو هم چزوند. تیکه سنگین ات لبخند پر فخری و روی صورت یونگی نمایان کرد. نمیتونست از بالیدن به دخترش دست برداره و تحسیتش نکنه!
: بهتره بریم سر اصل مطلب... چند روزی میشه پلیس به شدت افرادم و توی بازار تحت نظر داره و نونمون و آجر کرده. با نفوذ افراد تو ما میتونیم راحت تر به کارمون ادامه بدیم
_ چرا فک کردی من برای فروش جنس های آشغالت بهت کمک میکنم.. پشتیبانی من باید ارزش جنس هات و داشته باشه
مینگو از توهین یونگی به شدت عصبانی شد و دستش و محکم به روی میز کوبید
: منظورت چیه؟ ما بهترین اجناس و ارائه میدیم
_ با سی درصد ناخالصی. بهش میگن گرون فروشی
پوزخند حقیری به یونگی زد
: حالا گرون فروشی برات مهم شده؟
شیشه تکیلا رو برداشت و شاتش و پر کرد و یه ضرب نوشید
_ جون آدم های من بخاطر اجناس اشغال تو، تو خطر می افته و ممکنه برای من هم دردسر ساز باشه میدونی که چی میگم؟ پلیس با وجود مهره مار، تازه کارایی مثل تورو آدم حساب نمیکنه
دندون هاش و از خشم و از خود راضی بودن یونگی محکم روی هم می صابید. یونگی داشت تند میرفت و این کار تو دهن شیر با چندین هزار مرد مسلح و آدم کش عاقبت خوبی نداشت
+ اگه.. اگه پشتیبانی تون کنیم چی به ما میرسه
توجه ها به سمت ات جلب شد
: مثل اینکه دختر کوچولوت عقلش از تو بیشتره
و دوباره نگاهش و به ات داد و گفت
: پنجاه درصد از سود
دختر به خنده افتاد و نگاه جدی و خصمانه ای تقدیمش کرد
+ تو فکر کردی ما احمقیم؟ موقعیتت و درک نکردی؟ تو باید بخاطر اومدن ما حتی شکرگزار هم باشی
: شصت درصد چطور؟
+ هشتاد درصد!
: این نامردیه من ضرر میکنم
_ چونه زدن لازم نیست من کاری برات نمیکنم
همزمان با گفتن این جمله بلند شد. ات متعجب ازش اقلید کرد و از اتاق بیرون رفتن.
+ چرا بلند شدی؟ میتونستم قانعش کنم
_ اون همین الانشم نابود شده ما کارای مهمتری داریم
۲۴.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.