تک پارتی (درخواستی )
تک پارتی (درخواستی )
( وقتی از آمپول میترسی و اون میگ بلده و....)
شرایط جسمانی خوبی نداشتی و نمیتونستی کاری انجام بدی کار کردن واست سخت بود ترجیح میدادی چان رو به زحمت نندازی یک جورایی کنارش احساس شرمندگی میکردی چون اون چندین هفته از کمپانی مرخصی خواست تا فقط کنار زنش باشه تو حالت های سید بود و نمیتونستی به بیمارستان بری پس تصمیم گرفتی با دکتر تماس بگیری تا خودش بهت بگه باید چیکار کنم ببین حرفاش متوجه شدی باید آمپول بزنی و تو موضوع رو به بنگ چان نگفتی چون میترسیدی مجبورت کنه بری دکتر ولی بنگ چان که دید حالت داره بدتر میشه تصمیم گرفت خودش دست به کار بشه و با دکتر تماس گرفت و شرایط رو گفت اون میدونست شرایط جسمانی حتا برای بیرون رفتن هم خوب نبود بخاطر کمبود غذا و شبانه روزی کار کردن توی شرکت بود چان هم فهمید تو باید برای بهبود یافتن امپول بزنی پس تصمیم گرفت نیم ساعت به بیرون بره و آمپول بگیره اون چندین بار آمپول زدن رو تجربه کرده بود چون جونگین بار ها مریض میشد و جونگین هم اوایل دبیو خیلی شرایط جسمی خوبی نداشت و باید سر وقت بیمارستان میبود واسه همین بنگ چان از پرستارها ها خواست تا بهش یاد بدن و بعد از یادگیری الان خودش یک دکتره !یا شاید هم فوق العاده تر !
بعد از خریدن امپول و سرم به سمت خونه حرکت کرد و بعد از رسیدن به سمت در حرکت کرد و وارد خونه شد خونه فقط سرفه ها یتم پر شده بود متوجه حضور چان نبودی و همچنان سرفه میکردی که با ورود چان به اتاق متوجه شدی اون آمده و همچنین دست پر هم اومده اون سمتت اومد و بدن بی جون و سردت رو در آغوشش کیشد و با دست دیگرش دستاتو توی دستشق گرفت
چان :عزیزم حالت بهتره ؟!
این سوالی بود که هرروز وقتی از خونه میومد میپرسید و تو همیشه میگفت اره بهتره از روز قبل هستم ولی ایندفعه واقعا حالت بدتر شده بود و ترجیه دادی حقیقت رو بگی و سرت رو به نشانه مثبت بالا و پایین کردی
آت:چان من تا کی قراره اینطوری بمونم ؟!
چان :عزیزم میتونی بخاطر من یکم تحمل کنی ؟!
آت :چیو ؟!
چان :چشماتو ببند
به آرامی چشماتو بستی و حس کردی داره آستین لباس هاتو بالا میزنه ولی چون ازت قول گرفت چیزی نگفتی و بنگ چان آهسته با الکل پوستتو تمیز کرد و اهسته سوزن رو آماده کرد خودش دقیقا مثل دکتر ها آمپول رو وارد دستت کرد البته بگم برای لحظه ای حس کردی داره دستتو ماساژ میده تا اینکه سوزن بزنه بعد از کارش سوزن رو از دستت خارج کرد کارش هنوز تموم نشده بود و سرُم مونده بود سرُم رو بیرون از و پلاستیک آورد بعد از اینکه اونو جای درست تنظیم کرد به آرامی وارد دستت کرد و گفت
چان :کارم تموم شد میتونی برای ادامه ی کار توی چشمام نگاه کنی ✨
مین سو
( وقتی از آمپول میترسی و اون میگ بلده و....)
شرایط جسمانی خوبی نداشتی و نمیتونستی کاری انجام بدی کار کردن واست سخت بود ترجیح میدادی چان رو به زحمت نندازی یک جورایی کنارش احساس شرمندگی میکردی چون اون چندین هفته از کمپانی مرخصی خواست تا فقط کنار زنش باشه تو حالت های سید بود و نمیتونستی به بیمارستان بری پس تصمیم گرفتی با دکتر تماس بگیری تا خودش بهت بگه باید چیکار کنم ببین حرفاش متوجه شدی باید آمپول بزنی و تو موضوع رو به بنگ چان نگفتی چون میترسیدی مجبورت کنه بری دکتر ولی بنگ چان که دید حالت داره بدتر میشه تصمیم گرفت خودش دست به کار بشه و با دکتر تماس گرفت و شرایط رو گفت اون میدونست شرایط جسمانی حتا برای بیرون رفتن هم خوب نبود بخاطر کمبود غذا و شبانه روزی کار کردن توی شرکت بود چان هم فهمید تو باید برای بهبود یافتن امپول بزنی پس تصمیم گرفت نیم ساعت به بیرون بره و آمپول بگیره اون چندین بار آمپول زدن رو تجربه کرده بود چون جونگین بار ها مریض میشد و جونگین هم اوایل دبیو خیلی شرایط جسمی خوبی نداشت و باید سر وقت بیمارستان میبود واسه همین بنگ چان از پرستارها ها خواست تا بهش یاد بدن و بعد از یادگیری الان خودش یک دکتره !یا شاید هم فوق العاده تر !
بعد از خریدن امپول و سرم به سمت خونه حرکت کرد و بعد از رسیدن به سمت در حرکت کرد و وارد خونه شد خونه فقط سرفه ها یتم پر شده بود متوجه حضور چان نبودی و همچنان سرفه میکردی که با ورود چان به اتاق متوجه شدی اون آمده و همچنین دست پر هم اومده اون سمتت اومد و بدن بی جون و سردت رو در آغوشش کیشد و با دست دیگرش دستاتو توی دستشق گرفت
چان :عزیزم حالت بهتره ؟!
این سوالی بود که هرروز وقتی از خونه میومد میپرسید و تو همیشه میگفت اره بهتره از روز قبل هستم ولی ایندفعه واقعا حالت بدتر شده بود و ترجیه دادی حقیقت رو بگی و سرت رو به نشانه مثبت بالا و پایین کردی
آت:چان من تا کی قراره اینطوری بمونم ؟!
چان :عزیزم میتونی بخاطر من یکم تحمل کنی ؟!
آت :چیو ؟!
چان :چشماتو ببند
به آرامی چشماتو بستی و حس کردی داره آستین لباس هاتو بالا میزنه ولی چون ازت قول گرفت چیزی نگفتی و بنگ چان آهسته با الکل پوستتو تمیز کرد و اهسته سوزن رو آماده کرد خودش دقیقا مثل دکتر ها آمپول رو وارد دستت کرد البته بگم برای لحظه ای حس کردی داره دستتو ماساژ میده تا اینکه سوزن بزنه بعد از کارش سوزن رو از دستت خارج کرد کارش هنوز تموم نشده بود و سرُم مونده بود سرُم رو بیرون از و پلاستیک آورد بعد از اینکه اونو جای درست تنظیم کرد به آرامی وارد دستت کرد و گفت
چان :کارم تموم شد میتونی برای ادامه ی کار توی چشمام نگاه کنی ✨
مین سو
۸.۷k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.