سناریو توکیو ریونجرز از باجی [پارت ۹]
سناریو توکیو ریونجرز از باجی [پارت ۹]
دو روزه دیگه تولد ا/ت هست
*ویو باجی و چیفویو*
باجی: چیفویو، دو روز دیگه تولد ا/ت عه نمی دونم چه کادویی براش بگیرم
میخوام یه چیز متفاهم باشه
چیفویو: 🗿 اون متفاوته نه متفاهم و...
اگه بهش حس داری میتونی براش حلقه بگیری و اعتراف کنی
باجی : وادافاک مگه میخوام برم خواستگاریش؟
چیفویو:🗿
چیفویو: مگه نمی خوای بهش اعتراف کنییی؟
باجی : خفه شوووو ، آره
چیفویو : خب چرا براش حلقه نمی گیری؟
باجی: این خیلی متفاهم نیست....
فهمیدم باید چیکار کنم، ، الان میدونم باید چی بهش بدم ، یه چیز خیلی متفاهم بهش میدم
چیفویو: باشه ولی متفاهم اشتباهه بگو متفاوتتتتتتت
باجی: انقد ازم ایراد نگیررر پاررررتتتتت میکنمااااااااااااا
و رفتن پیش بقیه بچه ها و گفتن که تولد ا/ت عه
و ۲ روز بعد همه بچه ها دور هم جمع شدن که برنامه ی تولد تو بچینن
سنجو رو فرستادن بره تا چند ساعت تورو سرگرم نگه داره
و خودشون مشغول آماده کردن وسایل تزیینی و کیک و....شدن
چند ساعت بعد
همه چیز آماده بود سنجو و ا/ت اومدن خونه
(ا/ت چن وقت پیش یه یدک از کلید خونه ی خودش به باجی داده بود و همه ی بچه ها خونه ی ا/ت جمع شده بودن و اونجا قرار بود تولد بگیرن و وسایلو از قبل آماده کرده بودن و فقط آوردنش خونه ی تو)
ا/ت و سنجو اومدن داخل خونه ، لامپا خاموش بود
یهو لامپا روشن شد و....
کیک دست مایکی بود بقیه هم فشفشه تو دستشون بود باجی هم ستاره های کاغذی رو سرت می ریخت .
ا/ت = خر ذوققققق
همه : تولدت مبارک ا/ت چاااااااان
ا/ت: (ترشح فراوان اکلیل) وااااایییییییییییی ممنننننوننننمممم که تولدمو یادتون بودددددد
چیفویو: باجی سان بود که به ما یاد آوری کرد😊
(ا/ت باجیو بغل میکنه و لپشو بوس میکنه)و میگه : مرسی که یادت بود این برای من خیلی ارزشمندهه
باجی تبدیل به گوجه میشود
*سپس*
خب میرین سراغ کادو ها
سنجو برات یه دستبند گرفته بود
اِما برات یه گوشواره پروانه ای گرفته بود
مایکی برات یه بالشت شبیه دورایاکی خریده بود
میتسویا یه لباس که خودش دوخته بودو بهت داد
دراکن برات یه گل سر گرفته بود
چیفویو برات یه دکوری خیلی کیوتتتتت گرفته بود
ولی باجی برات چیزی نگرفته بود ولی کسی به روش نیورد
بعد از خوردن کیک و مخلفات دیگر رفتین همه باهم کارت بازی کردین
....
این پارت رو باید دیروز میدادم ببخشید وقت نکردم بزار
امیدوارم که خوشتون بیاد ✨💫✨
دو روزه دیگه تولد ا/ت هست
*ویو باجی و چیفویو*
باجی: چیفویو، دو روز دیگه تولد ا/ت عه نمی دونم چه کادویی براش بگیرم
میخوام یه چیز متفاهم باشه
چیفویو: 🗿 اون متفاوته نه متفاهم و...
اگه بهش حس داری میتونی براش حلقه بگیری و اعتراف کنی
باجی : وادافاک مگه میخوام برم خواستگاریش؟
چیفویو:🗿
چیفویو: مگه نمی خوای بهش اعتراف کنییی؟
باجی : خفه شوووو ، آره
چیفویو : خب چرا براش حلقه نمی گیری؟
باجی: این خیلی متفاهم نیست....
فهمیدم باید چیکار کنم، ، الان میدونم باید چی بهش بدم ، یه چیز خیلی متفاهم بهش میدم
چیفویو: باشه ولی متفاهم اشتباهه بگو متفاوتتتتتتت
باجی: انقد ازم ایراد نگیررر پاررررتتتتت میکنمااااااااااااا
و رفتن پیش بقیه بچه ها و گفتن که تولد ا/ت عه
و ۲ روز بعد همه بچه ها دور هم جمع شدن که برنامه ی تولد تو بچینن
سنجو رو فرستادن بره تا چند ساعت تورو سرگرم نگه داره
و خودشون مشغول آماده کردن وسایل تزیینی و کیک و....شدن
چند ساعت بعد
همه چیز آماده بود سنجو و ا/ت اومدن خونه
(ا/ت چن وقت پیش یه یدک از کلید خونه ی خودش به باجی داده بود و همه ی بچه ها خونه ی ا/ت جمع شده بودن و اونجا قرار بود تولد بگیرن و وسایلو از قبل آماده کرده بودن و فقط آوردنش خونه ی تو)
ا/ت و سنجو اومدن داخل خونه ، لامپا خاموش بود
یهو لامپا روشن شد و....
کیک دست مایکی بود بقیه هم فشفشه تو دستشون بود باجی هم ستاره های کاغذی رو سرت می ریخت .
ا/ت = خر ذوققققق
همه : تولدت مبارک ا/ت چاااااااان
ا/ت: (ترشح فراوان اکلیل) وااااایییییییییییی ممنننننوننننمممم که تولدمو یادتون بودددددد
چیفویو: باجی سان بود که به ما یاد آوری کرد😊
(ا/ت باجیو بغل میکنه و لپشو بوس میکنه)و میگه : مرسی که یادت بود این برای من خیلی ارزشمندهه
باجی تبدیل به گوجه میشود
*سپس*
خب میرین سراغ کادو ها
سنجو برات یه دستبند گرفته بود
اِما برات یه گوشواره پروانه ای گرفته بود
مایکی برات یه بالشت شبیه دورایاکی خریده بود
میتسویا یه لباس که خودش دوخته بودو بهت داد
دراکن برات یه گل سر گرفته بود
چیفویو برات یه دکوری خیلی کیوتتتتت گرفته بود
ولی باجی برات چیزی نگرفته بود ولی کسی به روش نیورد
بعد از خوردن کیک و مخلفات دیگر رفتین همه باهم کارت بازی کردین
....
این پارت رو باید دیروز میدادم ببخشید وقت نکردم بزار
امیدوارم که خوشتون بیاد ✨💫✨
۳.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.