سلطنت 3
سلطنت 3
___
ویو کایا
چی میشد اگه جای اون تهیونگ من شکنجه میشدم ، چرا ارباب باید نگرانش باشه..
قبلا خیلی سخت گیر بود از وقتی به هوش اومده ۱۸۰ درجه تغییر کرده ..
خودمو بهش نزدیک میکنم به هر قیمتی که شده
_میشه یکم اروم تر باند پیچی کنی ..خیلی درد داره (بغض
کیوت (زیر لب) باید تحمل کنی وگرنه بدنت عفونت میکنه .. میشه بگی چرا اینجوری شد ؟
_واقعا یادت نمیاد؟ ...
باشه میگم ..
حدود چهار ساله پیش من اینجا به عنوان خدمتکار کار میکردم پادشاه خیلی به من سخت میگرفت چون گرایشم گ//ی بود اذیتم میکرد
و ۶ ماه خیلی اذیت شدم من تا به حال ندیده بودمت یه روز داشتم کاخ رو تمیز میکردم که یه در مشکی و بزرگ دیدم ..
قصد بدی نداشتم و نمیخواستم درو باز کنم ، صدای پیانو اومد کنجکاو شدم و درو تا نیمه باز کردم ..
اون لحظه من تورو رو دیدم که داشتی پیانو میزدی وقتی نیم رخت رو دیدم حسی بهت پیدا کردم
رسما دیوونه شده بودم برای چند لحظه چشم تو چشم شدیم ، تو بلند شدی و با عصبانیت اومدی سمتم منم ترسیده بود طبق معمول ، اومدی و سرم داد زدی که چرا بدون اجازه وارد شدم
خواستم همچی رو توضیح بدم ولی سریع از کنارم رد شدی دلخور شدم و به کارم ادامه دادم یک سال گذشت و من بیشتر عاشقتون شدم ولی از این ناراحت بودم که گرایشت رو نمیدونستم ،
یه روز وقتی داشتی شراب قدیمی میخوردی من اومدم کنارت نشستم و هرچیز راجب به حسم بود رو بهت گفتم و حسابی ترس داشتم ،
نمیدونستم مستی وگرنه اصلا از کنارت رد نمیشدم
دستمو محکم گرفتی و به سمت اتاقت رفتی منم فقط ترسیده بودم
وقتی رسیدیم درو قفل کردی و با یه حرکت کلا لباست رو کندی ..
____
حمایت نشه نمیزارم
___
ویو کایا
چی میشد اگه جای اون تهیونگ من شکنجه میشدم ، چرا ارباب باید نگرانش باشه..
قبلا خیلی سخت گیر بود از وقتی به هوش اومده ۱۸۰ درجه تغییر کرده ..
خودمو بهش نزدیک میکنم به هر قیمتی که شده
_میشه یکم اروم تر باند پیچی کنی ..خیلی درد داره (بغض
کیوت (زیر لب) باید تحمل کنی وگرنه بدنت عفونت میکنه .. میشه بگی چرا اینجوری شد ؟
_واقعا یادت نمیاد؟ ...
باشه میگم ..
حدود چهار ساله پیش من اینجا به عنوان خدمتکار کار میکردم پادشاه خیلی به من سخت میگرفت چون گرایشم گ//ی بود اذیتم میکرد
و ۶ ماه خیلی اذیت شدم من تا به حال ندیده بودمت یه روز داشتم کاخ رو تمیز میکردم که یه در مشکی و بزرگ دیدم ..
قصد بدی نداشتم و نمیخواستم درو باز کنم ، صدای پیانو اومد کنجکاو شدم و درو تا نیمه باز کردم ..
اون لحظه من تورو رو دیدم که داشتی پیانو میزدی وقتی نیم رخت رو دیدم حسی بهت پیدا کردم
رسما دیوونه شده بودم برای چند لحظه چشم تو چشم شدیم ، تو بلند شدی و با عصبانیت اومدی سمتم منم ترسیده بود طبق معمول ، اومدی و سرم داد زدی که چرا بدون اجازه وارد شدم
خواستم همچی رو توضیح بدم ولی سریع از کنارم رد شدی دلخور شدم و به کارم ادامه دادم یک سال گذشت و من بیشتر عاشقتون شدم ولی از این ناراحت بودم که گرایشت رو نمیدونستم ،
یه روز وقتی داشتی شراب قدیمی میخوردی من اومدم کنارت نشستم و هرچیز راجب به حسم بود رو بهت گفتم و حسابی ترس داشتم ،
نمیدونستم مستی وگرنه اصلا از کنارت رد نمیشدم
دستمو محکم گرفتی و به سمت اتاقت رفتی منم فقط ترسیده بودم
وقتی رسیدیم درو قفل کردی و با یه حرکت کلا لباست رو کندی ..
____
حمایت نشه نمیزارم
۲.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.