عشق آمد و بر در زد و من نیز جوابش دادم
عشق آمد و بر در زد و من نیز جوابش دادم
دل خواست که مانع بشود سرب مذابش دادم
تو آمدی و خواستی از من که شوم همراهت
من هم به دو پایی که به ره بود شتابش دادم
هر وقت دلم حال و هوای گریه در سر داشت
چون کودک نوباوه سر زلف تو تابش دادم
نه از تو وفا دید دلم نه ز خودم دلجویی
لعنت به من ساده که پیوسته عذابش دادم
تا دل بگرفتَ از تو بهانه ز سر ناچاری
تا خرخره اش داشت بخود جای شرابش دادم
گفتم دل خود را کشم از چاه تو بیرون اما
زد دار خودش را دل من تا که طنابش دادم
اوضاع خرابه منِ دیوانه پس از تو به قلم
توصیف نشد هر چه که من لفت و لعابش دادم
هر کس که بپرسد ثمر عشق چه بوده؟گویم
بیهوده نهالی که به خون جگر آبش دادم
دل خواست که مانع بشود سرب مذابش دادم
تو آمدی و خواستی از من که شوم همراهت
من هم به دو پایی که به ره بود شتابش دادم
هر وقت دلم حال و هوای گریه در سر داشت
چون کودک نوباوه سر زلف تو تابش دادم
نه از تو وفا دید دلم نه ز خودم دلجویی
لعنت به من ساده که پیوسته عذابش دادم
تا دل بگرفتَ از تو بهانه ز سر ناچاری
تا خرخره اش داشت بخود جای شرابش دادم
گفتم دل خود را کشم از چاه تو بیرون اما
زد دار خودش را دل من تا که طنابش دادم
اوضاع خرابه منِ دیوانه پس از تو به قلم
توصیف نشد هر چه که من لفت و لعابش دادم
هر کس که بپرسد ثمر عشق چه بوده؟گویم
بیهوده نهالی که به خون جگر آبش دادم
۱.۳k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.