P7
کو انرژیاتون🥲🥲🥲گناه دارما
( دوهفته از اون ماجرا میگذره و نتونستن مجرم و پیدا کنن محافظت های شاهزاده خانم زیاد شده ولی چه فایده وقتی از خواب و خوراک افتاده! و تمام تلاشش رو میکنه که کوک برگرده)
( شاهزاده در بسترکوک)
یه وو: ( با گریه) خب وقته شه بلند شی دیگه بلند شووووو آخه باید چیکار کنم دیگهههه مردم و زنده شدم تو این دو هفته ولی تو هنوز بهوش نیومدی ببین با من چیکار کردی! منو عاشق خودت کردی بعد اینجا افتادی! آخه من چجوری دووم بیارم اگه طوریت شه بلند شو ترو خدااااا ببینم دوست داری با من باشی! یا از من بدت میاد! یا شایدم دوست دختر داری! یا شایدم زن داشته باشی ولی اینو بدون که تو حق نداری همین طوری اینجا بیفتی و منو بیشتر عاشق خودت کنیو رنج بدی! تو این حقو نداری ( همراه با ضربه های کوچیک به بدن کوکی)
تهیونگ : شاهزاده طبیب اومدن
یه وو:بیان داخل
"پرش زمانی بعد از چکاپ پزشک"
یه وو : خب حالش چطوره؟
طبیب : حالش چجور بگم نبض دارن ولی دلیل اینکه بهوش نمیان رو نمی دونم شاید تا پادزهر رو نخورن بهوش نیان متاسفم
یه وو: خب پادزهر رو چجور باید به دست بیارم؟
طبیب : سم ناشناخته ایه باید از کسی که توش ریخته بگیرین من باید نمونه های از خونش رو بگریم تو بتونم بفهم سم چی بوده
یه وو: هر کاری که لازمه رو انجام بدین
تهیونگ : بانو امپراتور دستور دادن به اقامت گاهشون برین
یه وو: خیلی خب بریم
*قربان شاهزاده خانم تشریف آوردن
ام: بیان داخل
اوه دخترم یه نگاه به خودت انداختی ببینی چی حالی شدی آخه به خاطر یه محافظ! نکنه تو بهش علاقه داری هاااا؟
یه وو:پدر جان اون فقط یه محافظ نیست اون منجی منه! به این فک کردین که اگه من اون پیاله شراب رو می خوردم کی میشد قطعا من الان جای اون بودم! و توقع دارین چیکار کنم تو این حال کسی که دوبار جون منو نجات داده دیگه یه فرد عادی نیست شما هم بجای اینکه ازش تشکر کنین این طوری عصبی میشید از دستش که نکنه من عاشقش شده باشم!
خب دیگه بای بای تا هروقت حسش بیاد دوباره بنویسم اگه بده تا ادامه ندمشش؟؟؟؟ بگین نظراتون رو خواهش میکنم🙂🥺😂
( دوهفته از اون ماجرا میگذره و نتونستن مجرم و پیدا کنن محافظت های شاهزاده خانم زیاد شده ولی چه فایده وقتی از خواب و خوراک افتاده! و تمام تلاشش رو میکنه که کوک برگرده)
( شاهزاده در بسترکوک)
یه وو: ( با گریه) خب وقته شه بلند شی دیگه بلند شووووو آخه باید چیکار کنم دیگهههه مردم و زنده شدم تو این دو هفته ولی تو هنوز بهوش نیومدی ببین با من چیکار کردی! منو عاشق خودت کردی بعد اینجا افتادی! آخه من چجوری دووم بیارم اگه طوریت شه بلند شو ترو خدااااا ببینم دوست داری با من باشی! یا از من بدت میاد! یا شایدم دوست دختر داری! یا شایدم زن داشته باشی ولی اینو بدون که تو حق نداری همین طوری اینجا بیفتی و منو بیشتر عاشق خودت کنیو رنج بدی! تو این حقو نداری ( همراه با ضربه های کوچیک به بدن کوکی)
تهیونگ : شاهزاده طبیب اومدن
یه وو:بیان داخل
"پرش زمانی بعد از چکاپ پزشک"
یه وو : خب حالش چطوره؟
طبیب : حالش چجور بگم نبض دارن ولی دلیل اینکه بهوش نمیان رو نمی دونم شاید تا پادزهر رو نخورن بهوش نیان متاسفم
یه وو: خب پادزهر رو چجور باید به دست بیارم؟
طبیب : سم ناشناخته ایه باید از کسی که توش ریخته بگیرین من باید نمونه های از خونش رو بگریم تو بتونم بفهم سم چی بوده
یه وو: هر کاری که لازمه رو انجام بدین
تهیونگ : بانو امپراتور دستور دادن به اقامت گاهشون برین
یه وو: خیلی خب بریم
*قربان شاهزاده خانم تشریف آوردن
ام: بیان داخل
اوه دخترم یه نگاه به خودت انداختی ببینی چی حالی شدی آخه به خاطر یه محافظ! نکنه تو بهش علاقه داری هاااا؟
یه وو:پدر جان اون فقط یه محافظ نیست اون منجی منه! به این فک کردین که اگه من اون پیاله شراب رو می خوردم کی میشد قطعا من الان جای اون بودم! و توقع دارین چیکار کنم تو این حال کسی که دوبار جون منو نجات داده دیگه یه فرد عادی نیست شما هم بجای اینکه ازش تشکر کنین این طوری عصبی میشید از دستش که نکنه من عاشقش شده باشم!
خب دیگه بای بای تا هروقت حسش بیاد دوباره بنویسم اگه بده تا ادامه ندمشش؟؟؟؟ بگین نظراتون رو خواهش میکنم🙂🥺😂
۵۸.۰k
۰۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.