چند پارتی

دازای و چویا در ایران
p4
رانپو:نه نه(آره جون عمت)
!اینبارو ولت میکنم
رانپو:پوزخند*
!بدو برو حیاط
مدیر مدرسه:خب بچه ها صف وایسید
قراره انتظاماتتون رو انتخاب کنیم
بر اساس شایستگی و پرونده و کارنامه ها و منظم بودن لباس هاتون انتخاب میکنیم
واکنش چویا:مشکل داری مشکل داری؟؟
"کوتوله فکر انتظامات شدنو از سرت بیرون کن
*خفه شو دازای لطفا(زدن تو سر دازای)
"آروم باش خب حقیقتو که نمیشه پنهون کرد
*ایششش
مدیر:خب اون ته صف خیلی صدا دارم میشنوم
موری:اقا پشت سر من داره صدا میاد
مدیر:بهشون بگو ساکت باشن
موری:دازی،چویا ساکت شید چیزی نمیشنوم(خود شیرین)
مدیر:آقای اوگای بیاد بالا برای انتظامات شدن
موری:چشم آقا
مدیر:آقای ناکاجیما هم بیاد
آقای ریونوسوکه هم بیاد بالا
همینا فعلا تا بیشتر با شاگردا آشنا بشیم
حرف اینا حرف منه
حرف اینا رو گوش نکنید یعنی حرف منو هم گوش نکردید
حالا به مناسبت آغاز سال تحصیلی این آهنگو باهم بخونید
(روبه انتظامات ها)توی صف ها راه برید و هرکی نخوند اسمشو بنویسید
آهنگ:
باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه
(از سنت خجالت بکش داری با ریتم میخونی؟)
نویسنده:کم تر از ۲۴ ساعت دیگه با این آهنگ مواجه میشید
مدیر بعد پایان آهنگ:حالا خوراکی‌هاتونو بخورید نمیرید از گشنگی
"منو چویا داشتیم به آتسوشی نگاه میکردیم که داشت ساندویچ کالباس میخورد و ما داشتیم ساندویج ۴۰ سانتی با نیم سانت پنیر میخوردیم
*روانی بانداژی ساعت چنده؟