𝐛𝐚𝐝 𝐛𝐨𝐲 p7

کوک ویو:
وایی الان از خنده غش میکنم نفسم بیرون نمیاد خیلی وقت بود اینجوری نخندیده بودم خواستم یکم بیشتر اذیتش کنم با دستم صورتش رو بالا آوردم زل زدم تو چشماش واییییی چه کیوته اختیارم رو از دست دادم و...

ات ویو:
سرم رو بالا برد و زل زده بود به چشمام قلبم می‌خواست از جا بزنه بیرون که یهو لبش رو گذاشت رو لبم حس کردم قلبم وایساد..
جونگکوک ویو:
کنترل خودمو از دست دادم و بوسیدمش طعم لبش دیوونه کننده بود این دختر چی داره که من دارم روانی میشم؟
که یهو در باز شد و الکس اومد داخل این پسره چرا همش مزاحم منو ات میشه دلم میخواد بگیرم شکنجه اش کنم پسره نکبت
الکس ویو:
رفتم تو اتاق جونگکوک با چیزی که دیدم خشکم زد جونگکوک و ات داشتن هم رو میبوسیدن تا منو دیدن جدا شدن سعی کردم به روی خودم نیارم
الکس: ببخشید مزاحم شدم
جونگکوک: نه بابا چه مزاحمتی*لبخند زوری*
ات: *از خجالت چسبیده با جونگکوک*
وقتی دیدم ات چسبید به جونگکوک داشتم دیوونه می‌شدم میخواستم جونگکوک رو از وسط دو نصف کنم پسره روانی فکرد کرده کیه
ات: خوب...بیاید شروع کنیم
جونگکوک: راست میگی
نشستیم و روی پروژه کار کردیم این جونگکوک هم مثل کنه چسبیده به ات اههههه دلم می‌خواد همین‌جا بگیرم جرش بدم
__________________
یه لایک چیزی ازتون کم نمیکنه