سرنوشت پارت ۹

و بعد ته و کوک کارای ترخیصشو انجام دادن و رفتیم خونه

پرش زمانی به شام

کوک اومد بالا و بهم گفت بریم برای شام رفتیم پایین غذا دوکبوکی و نودل و خوراک گوشت بود این ترکیب مورد علاقه ی بورام بود سعی کردم بغض نکنم و عادی باشم رفتیم نشستیم سر میز اجوما هنوز غذا رو نیاورده بود پس شروع کردم سوال کردن از تهیونگ
یونجی:آقای کیم میتونم ازتون سوال بپرسم ؟

ته:هوممم چرا که نه ولی بهم بگو تهیونگ

یونجی:تهیونگ میخواستم ببینم سال دیگه مدرسم عوض میشه

ته:هرجور خودت دوست داری

یونجی:آها،بعد برای کارنامه ام چیکار کنم؟

ته:یعنی چی؟
یونجی:کارنامه رو فقط به پدر و مادر میدن

ته:با پدرت میری و ماهم باهات میام،خوبه؟
ته:امممم یونجی کی رو تو مدرستون بیشتر دوست داری؟

یونجی:دونفر رو خیلی دوست دارم لی جینا و جانگ بورام
اما بورام شب و روزم رو گرفته نمی‌دونم چرا ولی خیلی دوسش دارم(بغض)

جیمین:نمی‌خواد بغض کنی آبجی کوچولو

ته و کوک:چی؟(تعجب شدید)

یونجی:چون منو جیمین در مورد خواهر و برادرامون خیلی نقاط مشترکی داریم تصمیم گرفتیم همو اینجوری صدا کنیم،معذرت می‌خوام(ناراحت)

ته:نه اتفاقا خیلی خوشحالم که انقدر با هم خوبین

کوک:آره ته راست میگه

یونجی:(لبخند شیرین)

حمایت یادتون نره 😃