ازدواج اجباری پارت ۸
کوک هوفی کشید و تی و برداشت جیمین رفت مین سو هم داشت با جارو آردو جمع میکرد
مین سو: پسره هویچ
کوک: دختره شلغم
مین سو: خیار
کوک: پیاز
مین سو: سیر
کوک: بادمجون
مین سو:کلم....
نامجون: میشه این تَره بارو تموم کنید و به کارتون برسید
مین سو : من هیچ.....
نامجون: همه چی و میدونم خانم مین سو پس مظلوم بازی در نیار😊
مین سو😐😐
کوک:😁😁
نامجون: نیشتو ببنید بی ادب
کوک:😐😐
مین سو:😁
خلاصع یه یک ساعتی داشتن تمیز میکردن که بالاخره تموم شد داشتم از گرسنگی میمردی نگاهی به کوک کردی که داره تی و میشوره
مین سو: گشنمه
کوک: به من چه
مین سو: پس به کی چه؟
کوک: کی به چی که؟
مین سو : عمم به کی چه😐
کوک: عمت به من چه😐
مین سو: سایدیممممممم نخواستم
از آشپزخونه زدی بیرون با گوشیت به یه رستوران زنگ زدی و پیتزا سفارش دادی
بعد از چند دقیقه پیتزا و آوردن رفتم گرفتم اعضا همه رفته بودن فقط من و کوک بودیم
پیتزا رو گذاشتم رو میز گوشیم زنگ خورد آیسر بود چقدر دلم براش تنگ شده بود
مین سو: الووو سلاممم
آیسر: سلاممم خانم بی معرفت
مین سو: خوبی چی کار میکنی
آیسر: خوبم چرا بهم نگفتی می خوای بری سفر
مین سو : تو از کجا میدونی
آیسر: از استاد پرسیدم
مین سو: من سفر نرفتم اینا همه دورغه من باید به مدت نقش زن یکی و بازی کنم همین
آیسر : واقعاا؟؟؟ حالا کی
مین سو: btsو میشناسی
آیسر : آره درموردشون شنیدم
مین سو: قرار نقش زن یکیشون و بازی کنم برا دوسه ماه
آیسر: آهان باشه کی میای ببینمت
مین سو : بهت خبر میدم
آیسر: باشه مراقب خودت باش
مین سو : توهم همین طور خدافظ
نگاه گردی دیدی داخل اتاقی هر وقت با تلفن حرف میزدحواسش نبودکجا میره حتی اگه دره جلوش بود مستقیم میرفت و به حرفای طرف پشته گوشی گوش میداد هوفییی کشیدو از اتاق اومد بیرون کوک نبود اینم از خدا خواسته حوصله جر و بحث نداشت پیتزا رو میز بود برداشتی با یه نوشابه نشستی جلو تلوزیون یه فیلم خوب پیدا کردی چراغ ها خاموش بود یه پیتزا برداشتی گذاشتی دهنت یه گاز زدی داشتی میخوردی که دهنت مثل کوره داغ شد داشتی می سوختی نوشابه رو برداشتی هر کاری کردی باز نمیشد لعنتی رفتی سمت آشپزخونه یه بطری برداشتی سر کشیدی مزه زهر مار میداد
کوک: از سوپرایزم خوشت اومد
باصداش سه متر پردی هوا دستت و گذاشتی رو قلبت
مین سو: تو فلفل ریخته بودی
کوک: خوشت اومد
اینم پارت بعدی
پارت ۸💜💜💜💜💜💜
مین سو: پسره هویچ
کوک: دختره شلغم
مین سو: خیار
کوک: پیاز
مین سو: سیر
کوک: بادمجون
مین سو:کلم....
نامجون: میشه این تَره بارو تموم کنید و به کارتون برسید
مین سو : من هیچ.....
نامجون: همه چی و میدونم خانم مین سو پس مظلوم بازی در نیار😊
مین سو😐😐
کوک:😁😁
نامجون: نیشتو ببنید بی ادب
کوک:😐😐
مین سو:😁
خلاصع یه یک ساعتی داشتن تمیز میکردن که بالاخره تموم شد داشتم از گرسنگی میمردی نگاهی به کوک کردی که داره تی و میشوره
مین سو: گشنمه
کوک: به من چه
مین سو: پس به کی چه؟
کوک: کی به چی که؟
مین سو : عمم به کی چه😐
کوک: عمت به من چه😐
مین سو: سایدیممممممم نخواستم
از آشپزخونه زدی بیرون با گوشیت به یه رستوران زنگ زدی و پیتزا سفارش دادی
بعد از چند دقیقه پیتزا و آوردن رفتم گرفتم اعضا همه رفته بودن فقط من و کوک بودیم
پیتزا رو گذاشتم رو میز گوشیم زنگ خورد آیسر بود چقدر دلم براش تنگ شده بود
مین سو: الووو سلاممم
آیسر: سلاممم خانم بی معرفت
مین سو: خوبی چی کار میکنی
آیسر: خوبم چرا بهم نگفتی می خوای بری سفر
مین سو : تو از کجا میدونی
آیسر: از استاد پرسیدم
مین سو: من سفر نرفتم اینا همه دورغه من باید به مدت نقش زن یکی و بازی کنم همین
آیسر : واقعاا؟؟؟ حالا کی
مین سو: btsو میشناسی
آیسر : آره درموردشون شنیدم
مین سو: قرار نقش زن یکیشون و بازی کنم برا دوسه ماه
آیسر: آهان باشه کی میای ببینمت
مین سو : بهت خبر میدم
آیسر: باشه مراقب خودت باش
مین سو : توهم همین طور خدافظ
نگاه گردی دیدی داخل اتاقی هر وقت با تلفن حرف میزدحواسش نبودکجا میره حتی اگه دره جلوش بود مستقیم میرفت و به حرفای طرف پشته گوشی گوش میداد هوفییی کشیدو از اتاق اومد بیرون کوک نبود اینم از خدا خواسته حوصله جر و بحث نداشت پیتزا رو میز بود برداشتی با یه نوشابه نشستی جلو تلوزیون یه فیلم خوب پیدا کردی چراغ ها خاموش بود یه پیتزا برداشتی گذاشتی دهنت یه گاز زدی داشتی میخوردی که دهنت مثل کوره داغ شد داشتی می سوختی نوشابه رو برداشتی هر کاری کردی باز نمیشد لعنتی رفتی سمت آشپزخونه یه بطری برداشتی سر کشیدی مزه زهر مار میداد
کوک: از سوپرایزم خوشت اومد
باصداش سه متر پردی هوا دستت و گذاشتی رو قلبت
مین سو: تو فلفل ریخته بودی
کوک: خوشت اومد
اینم پارت بعدی
پارت ۸💜💜💜💜💜💜
۶۳.۲k
۰۲ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.