فیک تقاص پارت ۵۰
میدونستم این باشه ای که گفتم فقط در حد حرف بود من نمیخواستم ا/ت تو خونه ی جونگ کوک بمونه شاید جونگ کوک رفیقم باشه و بهش اعتماد داشته باشم ولی با ا/ت شوخی ندارم .. اونم مثل خودمه جنسشو میشناسم مست شدن شو دیدم عصبانی شدن شو دیدم همه چی رو دیدم میترسم از اینکه ا/ت پیشش بمونه
شاید خواهر واقعیم نباشه ولی ا/ت رو دوست دارم من باهاش بودم و دیدم که قلبش چقد پاک و مهربونه ... من میزان اسیب پذیر بودن ا/ت رو دیدم فقط نمیخوام تو این ماجراها باشه
هیچ کس از هیچی خبر نداره به جز من و یونگی و هوسوک
قرارمون اینطوری بود که قبل از اینکه من وارد حیاط بشم هوسوک دوربین ها رو قطع کنه و از فیلمای قبلی بزاره روش و بعدش من برم داخل و هانا رو با خودم ببرم اگه نامجون هم مخالفت کرد یه امپول بیهوشی بهش تزریق پیکنم
نامجون با تردید بهم نگاهی انداخت و گفت راه بیوفت بریم
سوار ماشینش شدم و اونم راه افتاد
نامجون گفت برای اینکه نگهبانا نبینن تو از در پشتی برو داخل
گفتم باش
تقریبا بعد از نیم ساعت رسیدیم خونه
نامجون پیاده شد و رفت داخل و منم از در پشتی وارد خونه شدم در پشتی به اشپزخونه راه داشت
از اشپزخونه اومدم داخل و شنیدم که ا/ت داشت با نامجون حرف می زد من فقط صداشونو میشنیدم و دید چندانی بهشون نداشتم
نامجون گفت میدونم چه مرگشه .... شاید اگه یه مدت تنها باشه حالش خوب بشه ! ولی یه چیزی هست که هنوز جونگ کوک ازش خبر نداره ....
ا/ت گفت چی ؟
نامجون گفت من باید چندتا چیزو بهت بگم !
ا/ت گفت باشه
نمی خواستم بفهمه نمیتونستم تحمل کنم نمیتونستم صب کنم و منتظر بمونم تا نامجون بهش بگه من برادرشم
این یه اشتباه محضه من برادر واقعیش نیستم و نمی تونم این ادعا رو داشته باشم
شاید از یه پدر باشیم شاید دی ان ای مون شبیه باشه ولی بازم من برادر تنی ش نیستم
برادر واقعی ا/ت یکی دیگه ست که حتی خودشم خبر نداره
من دارم به همه دروغ میگم
چیکار دارم میکنم !
من حتی به تهیونگ هم دروغ گفتم
ولی نمی تونم بزارم ا/ت همینجا بمونه
همونطوری در قبال تهیونگ احساس مسئولیت میکنم در قبال ا/ت هم همین حس و دارم شاید یه دروغ مسخره باشه ولی باید با استفاده از این دروغ ا/ت رو نجات بدم
امروز خیلی خسته م
تازه از المپیاد اومدم
حال ندارم
کم اپ کردم
جمعه ادامه شو اپ میکنم اگه تونستم
دوستتون دارم💜💜
شاید خواهر واقعیم نباشه ولی ا/ت رو دوست دارم من باهاش بودم و دیدم که قلبش چقد پاک و مهربونه ... من میزان اسیب پذیر بودن ا/ت رو دیدم فقط نمیخوام تو این ماجراها باشه
هیچ کس از هیچی خبر نداره به جز من و یونگی و هوسوک
قرارمون اینطوری بود که قبل از اینکه من وارد حیاط بشم هوسوک دوربین ها رو قطع کنه و از فیلمای قبلی بزاره روش و بعدش من برم داخل و هانا رو با خودم ببرم اگه نامجون هم مخالفت کرد یه امپول بیهوشی بهش تزریق پیکنم
نامجون با تردید بهم نگاهی انداخت و گفت راه بیوفت بریم
سوار ماشینش شدم و اونم راه افتاد
نامجون گفت برای اینکه نگهبانا نبینن تو از در پشتی برو داخل
گفتم باش
تقریبا بعد از نیم ساعت رسیدیم خونه
نامجون پیاده شد و رفت داخل و منم از در پشتی وارد خونه شدم در پشتی به اشپزخونه راه داشت
از اشپزخونه اومدم داخل و شنیدم که ا/ت داشت با نامجون حرف می زد من فقط صداشونو میشنیدم و دید چندانی بهشون نداشتم
نامجون گفت میدونم چه مرگشه .... شاید اگه یه مدت تنها باشه حالش خوب بشه ! ولی یه چیزی هست که هنوز جونگ کوک ازش خبر نداره ....
ا/ت گفت چی ؟
نامجون گفت من باید چندتا چیزو بهت بگم !
ا/ت گفت باشه
نمی خواستم بفهمه نمیتونستم تحمل کنم نمیتونستم صب کنم و منتظر بمونم تا نامجون بهش بگه من برادرشم
این یه اشتباه محضه من برادر واقعیش نیستم و نمی تونم این ادعا رو داشته باشم
شاید از یه پدر باشیم شاید دی ان ای مون شبیه باشه ولی بازم من برادر تنی ش نیستم
برادر واقعی ا/ت یکی دیگه ست که حتی خودشم خبر نداره
من دارم به همه دروغ میگم
چیکار دارم میکنم !
من حتی به تهیونگ هم دروغ گفتم
ولی نمی تونم بزارم ا/ت همینجا بمونه
همونطوری در قبال تهیونگ احساس مسئولیت میکنم در قبال ا/ت هم همین حس و دارم شاید یه دروغ مسخره باشه ولی باید با استفاده از این دروغ ا/ت رو نجات بدم
امروز خیلی خسته م
تازه از المپیاد اومدم
حال ندارم
کم اپ کردم
جمعه ادامه شو اپ میکنم اگه تونستم
دوستتون دارم💜💜
۵۱.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.