p.3
خواهرم خواهرم نیست
ا.ت ویو: تمام وسایلم رو چیدم متوجه شدم حتی برام یک سری لباس تو کمد گذاشتن یکیشو پوشیدم و خوابم برد
جونگکوک ویو:ساعت۲ بود مست برگشتم خونه تلوتلو میخوردم تا برم تو اتاقم که یهو دیدم یه دختر با موهای بلوند و بلند قیافه پرفکت داره با پیژامه تو آشپزخونه آب میخوره
ا.ت:هیی ترسوندیم
جونگکوک: شما کی باشین لیدی؟
ا.ت:من آبجی ناتنی تم
جونگکوک: اوف...چه دافی آبجیم شده *تو الم مستی گف*
ا.ت:بی ادب...
جونگکوک: اوم...
ا.ت: من میرم بخوابم
جونگکوک: لیدی کجا چنین شتابان*کمر ا.ت رو گرفتم*
ا.ت:او....ه ا..اتاقم
جونگکوک: میخوای پیش من بخوابی
ا.ت: نه نه*خودمو کشیدم کنار و دوییدم تو اتاقم*شتتت
جونگکوک: ایشش لعنتی
ا.ت ویو:پشمام ریخته بود سعی کردم بخوابم آخر سر هم تا صبح بیدار موندم
جونگکوک ویو:صبح با سردردوحشتناک بیدار شدم خمار بودم رفتم تو آشپز خونه دیدم اون زنه و بابام دارم غذا میخودم
زک:جی کی؟ دیشب دیر اومدی نتونستی آبجی و مادر جدیدت رو ببینی
جونگکوک: اتفاق___
ا.ت:سلام.....*خواب الو*
ا.ت ویو: تمام وسایلم رو چیدم متوجه شدم حتی برام یک سری لباس تو کمد گذاشتن یکیشو پوشیدم و خوابم برد
جونگکوک ویو:ساعت۲ بود مست برگشتم خونه تلوتلو میخوردم تا برم تو اتاقم که یهو دیدم یه دختر با موهای بلوند و بلند قیافه پرفکت داره با پیژامه تو آشپزخونه آب میخوره
ا.ت:هیی ترسوندیم
جونگکوک: شما کی باشین لیدی؟
ا.ت:من آبجی ناتنی تم
جونگکوک: اوف...چه دافی آبجیم شده *تو الم مستی گف*
ا.ت:بی ادب...
جونگکوک: اوم...
ا.ت: من میرم بخوابم
جونگکوک: لیدی کجا چنین شتابان*کمر ا.ت رو گرفتم*
ا.ت:او....ه ا..اتاقم
جونگکوک: میخوای پیش من بخوابی
ا.ت: نه نه*خودمو کشیدم کنار و دوییدم تو اتاقم*شتتت
جونگکوک: ایشش لعنتی
ا.ت ویو:پشمام ریخته بود سعی کردم بخوابم آخر سر هم تا صبح بیدار موندم
جونگکوک ویو:صبح با سردردوحشتناک بیدار شدم خمار بودم رفتم تو آشپز خونه دیدم اون زنه و بابام دارم غذا میخودم
زک:جی کی؟ دیشب دیر اومدی نتونستی آبجی و مادر جدیدت رو ببینی
جونگکوک: اتفاق___
ا.ت:سلام.....*خواب الو*
۱۱۲
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.