فیک حانگ کوک(رفتار اشتباه)پارت۸*
فردا صبح:
پاشدم و دیدم هیشکی خونه نیست از ترس رفتم سوار ماشین شدم.رفتم یه لباس خوشکل پوشیدم(اسلاید ۲).سوار ماشین شدم و رفتم.رسیدم شرکت.
منشی:سلام خانم مدیر.
یور:سلام عزیزم .ادرس اینجا رو به اقای جئون بفرست.
منشی:چشم حتما همین العان.
رفتم تو اتاقم.نشیتم رو صندلی داشتم کارارو راست و ریس می کرد کی باز این مثل گاو اومد تو.
یور:العان انقدر عصبانی ام توانایی کشتنت رو دارم.
جنی:عیب نداره فقط بگو دیشب چیشد؟هوم.
دست خودم نبود زدم زیر گریه.
جنی:عزیزم نزن زیر گریه باشه باشه نگو.
اومد کنارمو بقلم کرد.
جنی:من میرم.
یور:نه نه بمون می خوام درد و دل کنم.اومد فک می کرد من کارمندم.دلم می خواست بگیرم بقلش کنم با اون همه کاری که با من کرد.
جنی :عیب نداره ولش.فقط برات یه دعوت نامه فرستادن برای موفقیت شرکت جئون میری دیگه؟
یور:میرم که از حرص به چخ بدمش.
جنی:این همون ادمه که من می خوام.
ساعت پنج:رفتم حاظر شدم لباس ناز خوشگل پوشیدم که یکم باز بود می دونستم کوک بدش میومد من لباس باز بپوشم ارایش ملیح صورتی کردم همونظجوری که کوک دوست داشت(اسلاید ۳لباس یور)زنگ زدم به جنی که بیاد موهامو درست کنه.وای ساعت ۶:۱۵ بود.تا سالنی که کوک اجاره کرده یک ساعت راه هست خداا.سریع رفتم پایین سوار ماشین شدم خدا رو شکر خلوت بود و من گاز دادم و راس هفت رسیدم.وارد سدم سالن خیلی پر بود.رفتم یه گوشه و سر گرم خوردن نوشبدنیم شدم .کوک و سوجبن در دست هم داشتن به همه خوشامد می گفتن به من که رسیدن.
سوجین:(با صدای بلند)عشقم مگه قرار نبود مدیر ها و رئیس هارو بگی چرا ابدار چی ها رو هم گفتی؟
کوک عین گوجه قرمز شد .و همه زدند زیر خنده.البته بد نبود اینجوری می تونستم حایگاهم رو بگم.منم مثل خودش بلند گفتم.
یور:من سمارو نمیشناسم ولی من بزرگترین شرکت کره و امریکا رو دارم شرکت یوریان.فک کنم باید برای همکاری با شرکت شما صرف نظر کنم نه؟
کوک:ام م..معذرت می خوام از گستاخی همسرم .نه نه ببخشبد خودتون به خوبی خودتون دیگه.
مردم بر و بر داشتند منو نگاه می کردند.منم خیلی بی تفاوت نوشیدنیم رو خوردم.کوک و سوجین برای دراوردن حرس من قشنگ اومدن میز جلوم.
یهو دیدم اهنگ کلاسیکی پخش شد .همه ی زوج ها پاشدند و رقص کلاسیک رفتند من سینگل به گور هم داشتم نکاهشون می کردم که رئیس شرکت ووکاوو اومد جلو اقای تهیونگ بود.دستشو اورد.
تهیونگ:افتار رقص دارم.
من می خواستم رد کنم........
از زبان کوک:قشنگ می تونستم تمام صداهایی که می داد ری اکت هایی که می داد برو ببینم و بشنوم.یهو دیدم تهیونگ رفت به یور گت افتخار رقص دارم؟
مطمعین بودم یور می گه نه ولی...
از زبان یور:
گفتم :بله
می خواستم کوک از بن(ریشه)بسوزه.بلند شدم و با هم شروع کردیم به رقص رقصش خیلی خوب دست اون دور کمر من دست من دور کمر اون.
قشنگ معلوم بود کوک داره از حرص حر می خوره.
از زبان کوک:
اخه اون چه لباس بازی بود پوشیده بود می دونه من بدم میاد هاااااااا.ولی من بعد از این که یور رقت فهمیدم خیلی دوسش دارم خاک تو سرم که عسل رو خاکی کردم و به شیرینی ی خرما گیر دادم.
از زبان یور:
داشتیم می رفصدیم که کار به حاهای باریک رسید.....
پاشدم و دیدم هیشکی خونه نیست از ترس رفتم سوار ماشین شدم.رفتم یه لباس خوشکل پوشیدم(اسلاید ۲).سوار ماشین شدم و رفتم.رسیدم شرکت.
منشی:سلام خانم مدیر.
یور:سلام عزیزم .ادرس اینجا رو به اقای جئون بفرست.
منشی:چشم حتما همین العان.
رفتم تو اتاقم.نشیتم رو صندلی داشتم کارارو راست و ریس می کرد کی باز این مثل گاو اومد تو.
یور:العان انقدر عصبانی ام توانایی کشتنت رو دارم.
جنی:عیب نداره فقط بگو دیشب چیشد؟هوم.
دست خودم نبود زدم زیر گریه.
جنی:عزیزم نزن زیر گریه باشه باشه نگو.
اومد کنارمو بقلم کرد.
جنی:من میرم.
یور:نه نه بمون می خوام درد و دل کنم.اومد فک می کرد من کارمندم.دلم می خواست بگیرم بقلش کنم با اون همه کاری که با من کرد.
جنی :عیب نداره ولش.فقط برات یه دعوت نامه فرستادن برای موفقیت شرکت جئون میری دیگه؟
یور:میرم که از حرص به چخ بدمش.
جنی:این همون ادمه که من می خوام.
ساعت پنج:رفتم حاظر شدم لباس ناز خوشگل پوشیدم که یکم باز بود می دونستم کوک بدش میومد من لباس باز بپوشم ارایش ملیح صورتی کردم همونظجوری که کوک دوست داشت(اسلاید ۳لباس یور)زنگ زدم به جنی که بیاد موهامو درست کنه.وای ساعت ۶:۱۵ بود.تا سالنی که کوک اجاره کرده یک ساعت راه هست خداا.سریع رفتم پایین سوار ماشین شدم خدا رو شکر خلوت بود و من گاز دادم و راس هفت رسیدم.وارد سدم سالن خیلی پر بود.رفتم یه گوشه و سر گرم خوردن نوشبدنیم شدم .کوک و سوجبن در دست هم داشتن به همه خوشامد می گفتن به من که رسیدن.
سوجین:(با صدای بلند)عشقم مگه قرار نبود مدیر ها و رئیس هارو بگی چرا ابدار چی ها رو هم گفتی؟
کوک عین گوجه قرمز شد .و همه زدند زیر خنده.البته بد نبود اینجوری می تونستم حایگاهم رو بگم.منم مثل خودش بلند گفتم.
یور:من سمارو نمیشناسم ولی من بزرگترین شرکت کره و امریکا رو دارم شرکت یوریان.فک کنم باید برای همکاری با شرکت شما صرف نظر کنم نه؟
کوک:ام م..معذرت می خوام از گستاخی همسرم .نه نه ببخشبد خودتون به خوبی خودتون دیگه.
مردم بر و بر داشتند منو نگاه می کردند.منم خیلی بی تفاوت نوشیدنیم رو خوردم.کوک و سوجین برای دراوردن حرس من قشنگ اومدن میز جلوم.
یهو دیدم اهنگ کلاسیکی پخش شد .همه ی زوج ها پاشدند و رقص کلاسیک رفتند من سینگل به گور هم داشتم نکاهشون می کردم که رئیس شرکت ووکاوو اومد جلو اقای تهیونگ بود.دستشو اورد.
تهیونگ:افتار رقص دارم.
من می خواستم رد کنم........
از زبان کوک:قشنگ می تونستم تمام صداهایی که می داد ری اکت هایی که می داد برو ببینم و بشنوم.یهو دیدم تهیونگ رفت به یور گت افتخار رقص دارم؟
مطمعین بودم یور می گه نه ولی...
از زبان یور:
گفتم :بله
می خواستم کوک از بن(ریشه)بسوزه.بلند شدم و با هم شروع کردیم به رقص رقصش خیلی خوب دست اون دور کمر من دست من دور کمر اون.
قشنگ معلوم بود کوک داره از حرص حر می خوره.
از زبان کوک:
اخه اون چه لباس بازی بود پوشیده بود می دونه من بدم میاد هاااااااا.ولی من بعد از این که یور رقت فهمیدم خیلی دوسش دارم خاک تو سرم که عسل رو خاکی کردم و به شیرینی ی خرما گیر دادم.
از زبان یور:
داشتیم می رفصدیم که کار به حاهای باریک رسید.....
۴۷.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.