بیب تو ماله خودمی
بیب تو ماله خودمی
P:11
دستشو گرفتم و بردمش سمت اتاق خودم.......
ات:مگه نمیگم ولم کن از جون من چی میخوای(بغض)
جونگکوک:من خودتو میخوام(خنده )
دستی رو موهاش کشیدم و گفتم
جونگکوک حالا هم مث دختر خوب بیا و پیش خودم بخواب
ات:میخوام برم تو اتاق خودم
جونگکوک:نچ نچ نچ نمیشهه
دستشو کشیدم باهم رفتیم رو تخت
ات پشتشو کرد بهم و چشاشو بست از پشت بغلش کردم و گفتم
دوست دارم و خوابیدم
(صبح ساعت ۱۰)
با تابش نور خورشید به صورتم از خواب بیدار شدم به اتفاق های که دیشب افتاد و به یاد حرفش که گفت"دوست دارم" افتادم ناخداگاه خندم گرفت
از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت اتاق خودم و کارای لازمِ رو انجام دادم رفتم پایین
ات:سلاممم صبح بخیرر
اجوما:سلام دخترم خوب خوابیدی
ات:عاممم ارهه
اجوما:(خنده)
ات:اجوما گشنمه میشه بم صبحونه بدی
اجوما:آره دخترم گذاشتم روی میز صبحانتو بخور
ات:مرسی
☆☆☆☆☆☆☆
ببشید بد بود🚬
P:11
دستشو گرفتم و بردمش سمت اتاق خودم.......
ات:مگه نمیگم ولم کن از جون من چی میخوای(بغض)
جونگکوک:من خودتو میخوام(خنده )
دستی رو موهاش کشیدم و گفتم
جونگکوک حالا هم مث دختر خوب بیا و پیش خودم بخواب
ات:میخوام برم تو اتاق خودم
جونگکوک:نچ نچ نچ نمیشهه
دستشو کشیدم باهم رفتیم رو تخت
ات پشتشو کرد بهم و چشاشو بست از پشت بغلش کردم و گفتم
دوست دارم و خوابیدم
(صبح ساعت ۱۰)
با تابش نور خورشید به صورتم از خواب بیدار شدم به اتفاق های که دیشب افتاد و به یاد حرفش که گفت"دوست دارم" افتادم ناخداگاه خندم گرفت
از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت اتاق خودم و کارای لازمِ رو انجام دادم رفتم پایین
ات:سلاممم صبح بخیرر
اجوما:سلام دخترم خوب خوابیدی
ات:عاممم ارهه
اجوما:(خنده)
ات:اجوما گشنمه میشه بم صبحونه بدی
اجوما:آره دخترم گذاشتم روی میز صبحانتو بخور
ات:مرسی
☆☆☆☆☆☆☆
ببشید بد بود🚬
۹.۵k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.