چه اتفاقی افتاد.
_چه_اتفاقی_افتاد.
𝕻𝖆𝖗𝖙_1
سلام من کیم تهیونگ هستم.
19 سالمه. ترم اخر دانشگاهم هستم.
پدرم جزء بهترین شرکت های کره جنوبی هست. و درامد پدرم خیلی خوبه.
امروز ساعت 7:40 بیدار شدم.
کارای لازم رو انجام دادم.
ی شلوار لی پوشیدم با ی هودی سفید.
رفتم سوار ماشینم شدم. و رفتم سمت دانشگاه. رسیدم دانشگاه پیداه شدم. که یهو یکی از دوستام امد پیشم.
سونگ کانگ: سسسسلاااممم
تهیونگ:(سونگ کانگ دوست صمیمی منه.) تهیونگ: سلام.
سونگ کانگ: چه حسی داری ترم اخر دانشگاهی؟
تهیونگ: هیچ احساس خاصتی ندارم.
سونگ کانگ: ولش بیا بریم سر کلاس.
ویو ا/ت
سلام من کیم ا/ت هستم.
18 سالمه ترم اخر دانشگاه هستم. دانشگاهم رو امروز عوضش کردم به اسرار پدرم اونجا اصلا خوب نبود.
پدرم خیلی روی درسم حساسه و همیشه اگر نمره بدی بگیرم میزنم.
امروز ساعت7:30 بیدار شدم.
کارای لازم رو انجام دادمو رفتم لباس بپوشم. ی شلولر لی مشکی با ی هودی مشکی پوشیدم رفتم پایین که تاکشی بگیرم برم دانشگاه.
پدرم خیلی پولداره و متاسفانه کارش و درسم از خودم براش مهم تره.
رسیدم اونجا.
پیاده شدم. و مستقیم رفتم سمت کلاس.
ویو ساعت 9
استاد: خوب بچه ها امروز ی دانش اموز جدید داریم. لطفا بهش سلام کنید.
ا/ت: سلام به همگی. من جئون ا/ت هستم.
استاد. ام خوب تو میتونی بری صندلی کناریه تهیونگ بشینی.
ا/ت: ممنونم.
بچه های کلاس: وایی خدا چقدر خوشگله.
وایی موهاشو. چه خوشتیپه.....
ویو تهیونگ
امروز ی شاگرد جدید داشتیم.
ی دختر بود. وایی این دختره چقدر خوشگل بود. موهای مشکی داشت
چشاشم مشکی بود. خلاصه ترکیب ی ادم دارک کیوته.
که یهو استاد گفت بیاد صندلی کناری من بشینه.
ا/ت: هم امد نشست.
استادم شروع کرد به درس دادن.
منم فقط داشتم به این بشر نگاه میکردم که یهو.
استاد: تهیونگ.
تهیونگ: متوجه نشده.
استاد: تهیونــــــــــــــــــــــگ(با داد)
تهیونگ: ب. بله استاد!؟
استاد: بیا این مسئله رو حل کن که الان توضیح دادم.
تهیونگ: خ. خوب. باشه.
خوب بزار ببینم.
ویو ا/ت
حس میکردم تهیونگ هعی داره نگام میکنه. ولی توجه نکردم. به درس گوش دادم.
که یهو استاد تهیونگ رو صدا زد.
تهیونگ رفت پای تخته ولی خوب بخاطر نگاه کردن به من به درس گوش نکرد.
ا/ت: استاد
استاد: بله؟!
ا/ت: فکر کنم متوجه نشده باشن درسو.
میشه بیام براشون توضیح بدم؟
استاد؛ حتمـــــــــــــــــــــــــا.
ا/ت: ببین تهیونگ اینو بیاد بیاری اینجا.........
خوب الان فهمیدی؟
تهیونگ: اره
مرسی.
𝕻𝖆𝖗𝖙_1
سلام من کیم تهیونگ هستم.
19 سالمه. ترم اخر دانشگاهم هستم.
پدرم جزء بهترین شرکت های کره جنوبی هست. و درامد پدرم خیلی خوبه.
امروز ساعت 7:40 بیدار شدم.
کارای لازم رو انجام دادم.
ی شلوار لی پوشیدم با ی هودی سفید.
رفتم سوار ماشینم شدم. و رفتم سمت دانشگاه. رسیدم دانشگاه پیداه شدم. که یهو یکی از دوستام امد پیشم.
سونگ کانگ: سسسسلاااممم
تهیونگ:(سونگ کانگ دوست صمیمی منه.) تهیونگ: سلام.
سونگ کانگ: چه حسی داری ترم اخر دانشگاهی؟
تهیونگ: هیچ احساس خاصتی ندارم.
سونگ کانگ: ولش بیا بریم سر کلاس.
ویو ا/ت
سلام من کیم ا/ت هستم.
18 سالمه ترم اخر دانشگاه هستم. دانشگاهم رو امروز عوضش کردم به اسرار پدرم اونجا اصلا خوب نبود.
پدرم خیلی روی درسم حساسه و همیشه اگر نمره بدی بگیرم میزنم.
امروز ساعت7:30 بیدار شدم.
کارای لازم رو انجام دادمو رفتم لباس بپوشم. ی شلولر لی مشکی با ی هودی مشکی پوشیدم رفتم پایین که تاکشی بگیرم برم دانشگاه.
پدرم خیلی پولداره و متاسفانه کارش و درسم از خودم براش مهم تره.
رسیدم اونجا.
پیاده شدم. و مستقیم رفتم سمت کلاس.
ویو ساعت 9
استاد: خوب بچه ها امروز ی دانش اموز جدید داریم. لطفا بهش سلام کنید.
ا/ت: سلام به همگی. من جئون ا/ت هستم.
استاد. ام خوب تو میتونی بری صندلی کناریه تهیونگ بشینی.
ا/ت: ممنونم.
بچه های کلاس: وایی خدا چقدر خوشگله.
وایی موهاشو. چه خوشتیپه.....
ویو تهیونگ
امروز ی شاگرد جدید داشتیم.
ی دختر بود. وایی این دختره چقدر خوشگل بود. موهای مشکی داشت
چشاشم مشکی بود. خلاصه ترکیب ی ادم دارک کیوته.
که یهو استاد گفت بیاد صندلی کناری من بشینه.
ا/ت: هم امد نشست.
استادم شروع کرد به درس دادن.
منم فقط داشتم به این بشر نگاه میکردم که یهو.
استاد: تهیونگ.
تهیونگ: متوجه نشده.
استاد: تهیونــــــــــــــــــــــگ(با داد)
تهیونگ: ب. بله استاد!؟
استاد: بیا این مسئله رو حل کن که الان توضیح دادم.
تهیونگ: خ. خوب. باشه.
خوب بزار ببینم.
ویو ا/ت
حس میکردم تهیونگ هعی داره نگام میکنه. ولی توجه نکردم. به درس گوش دادم.
که یهو استاد تهیونگ رو صدا زد.
تهیونگ رفت پای تخته ولی خوب بخاطر نگاه کردن به من به درس گوش نکرد.
ا/ت: استاد
استاد: بله؟!
ا/ت: فکر کنم متوجه نشده باشن درسو.
میشه بیام براشون توضیح بدم؟
استاد؛ حتمـــــــــــــــــــــــــا.
ا/ت: ببین تهیونگ اینو بیاد بیاری اینجا.........
خوب الان فهمیدی؟
تهیونگ: اره
مرسی.
۱.۵k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.