چشمه های خروشان تو را می شناسند
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پريشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ريگهای بيابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای اين باغ را میشناسی
هم تمام شهيدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را میشناسند
بوی توحيد مشروط بر بودن توست
ای که آيات قرآن تو را میشناسند
گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
آی پيدای پنهان تو را میشناسند
اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
چون تمام غريبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچههای خراسان تو را میشناسند
موجهای پريشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ريگهای بيابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای اين باغ را میشناسی
هم تمام شهيدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را میشناسند
بوی توحيد مشروط بر بودن توست
ای که آيات قرآن تو را میشناسند
گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
آی پيدای پنهان تو را میشناسند
اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
چون تمام غريبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچههای خراسان تو را میشناسند
۲.۶k
۲۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.