فشار زندگی p1
ویو ات : من دختر ۱۹ هستم که عاشق نقاشی و جراحی ( پزشک بودن ) هستم من توی خانواده فقیر و بی پول زندگی میکنم که نیاز به پول دارم که به دانشگاه برم و دارم پول دانشگاهم رو قسطی کار میکنم و میدم .
ویو جیمین : من پسر ۲۲ ساله هستم که از سن ۲۰ از خانوادم جدا شدم ( به دلیل فشار) و توی کار خودمم من دانشگاه میرم و رشتم تجربی و عاشق جراحیم و من با کمک پدر در سن ۱۹ یک شرکت کفش فروشی زدیم و من الان مدیر و همه کاره اونجام و الان پدر و مادرم در ایتالیا زندگی میکنن و نصف پول شرکت برای پدرم واریز میشه
Start
مادر ات : دختر کجا میری هنوز صبحانه نخوردی !؟
ات : مامان کار خیلی مهم دارم باید برم بعد برم دانشگاه اونجا یه چیزی میخورم
مادر ات : باشه دخترم
گوینده (خودم) : ات در راه سر کار با عجله میدوید که یهو یه پسر قد بلند به اون خورد
ات : ای وای چیکار میک...
گوینده : که زبونش بند اومد چون قیافه پسر رو دیده بود اون پسر جیمینه
جیمین : ببخشید واقعا . چیشده چرا حرف نمیزنید
ات : هییییچی
جیمین : اسمت چیه خوشگله ؟
ات : ااات 😥🤭
جیمین : خوشبختم منم جیمینم . کجا میری؟
ات : سرکار
جیمین : کجاس ؟
ات : خیابون چیونی
جیمین : منم محل کارم اونجاس بیا ببرمت
ات : نه مزاحم نمیشم
جیمین : یعنی چی بدو بیا بینم
گوینده : ات با جیمین رفتین سرکار که دیدن هکارن
جیمین : اع تو اینجا کار میکنی؟
ات: اره . چطور ؟
جیمین : من رئیس اینجام
ات : واقعا ؟
جیمین : آره. از کِیه اومدی اینجا ؟
ات : پریروز درخواست دادم قبول شدم
جیمین : اها خوش اومدی . میخوام یه چیز خیلی مهم بهت بگم ! ........
ادامه پارت بعد
💢لطفا لایک کنید و کامنت بزارید تا پارت بعد رو بزارم . حتما دنبال هم بکنید💜 🙏
ویو جیمین : من پسر ۲۲ ساله هستم که از سن ۲۰ از خانوادم جدا شدم ( به دلیل فشار) و توی کار خودمم من دانشگاه میرم و رشتم تجربی و عاشق جراحیم و من با کمک پدر در سن ۱۹ یک شرکت کفش فروشی زدیم و من الان مدیر و همه کاره اونجام و الان پدر و مادرم در ایتالیا زندگی میکنن و نصف پول شرکت برای پدرم واریز میشه
Start
مادر ات : دختر کجا میری هنوز صبحانه نخوردی !؟
ات : مامان کار خیلی مهم دارم باید برم بعد برم دانشگاه اونجا یه چیزی میخورم
مادر ات : باشه دخترم
گوینده (خودم) : ات در راه سر کار با عجله میدوید که یهو یه پسر قد بلند به اون خورد
ات : ای وای چیکار میک...
گوینده : که زبونش بند اومد چون قیافه پسر رو دیده بود اون پسر جیمینه
جیمین : ببخشید واقعا . چیشده چرا حرف نمیزنید
ات : هییییچی
جیمین : اسمت چیه خوشگله ؟
ات : ااات 😥🤭
جیمین : خوشبختم منم جیمینم . کجا میری؟
ات : سرکار
جیمین : کجاس ؟
ات : خیابون چیونی
جیمین : منم محل کارم اونجاس بیا ببرمت
ات : نه مزاحم نمیشم
جیمین : یعنی چی بدو بیا بینم
گوینده : ات با جیمین رفتین سرکار که دیدن هکارن
جیمین : اع تو اینجا کار میکنی؟
ات: اره . چطور ؟
جیمین : من رئیس اینجام
ات : واقعا ؟
جیمین : آره. از کِیه اومدی اینجا ؟
ات : پریروز درخواست دادم قبول شدم
جیمین : اها خوش اومدی . میخوام یه چیز خیلی مهم بهت بگم ! ........
ادامه پارت بعد
💢لطفا لایک کنید و کامنت بزارید تا پارت بعد رو بزارم . حتما دنبال هم بکنید💜 🙏
۳.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.