چن پارتی تهیونگ و رزی
چن پارتی تهیونگ و رزی
لیسا:چرا تو کلاسمون بیشتر پسر هست؟
جونگ کوک:تو کلاس ما بچه زرنگا هست شما رو هم به کلاس ما دادن تا ببینن زرنگید یا نه
لیسا:اها
ته:خواهرت اصلا شبیهت نیس
رزی:اره اون رفته به مامانم مامانمم مثل لیسا خوشگله ولی من...
ته:تو هم خوشگلی(یه چشمک هم بهش میزنه)
رزی(خنده) کومااُو
////زنگ خونه////
لیسا:امروز خیلی به من خوش گذشت
رزی:به منم
لیسا:هی تو ریاضیت خیلی داغونه. ها
رزی:خوب باشه مشکلش چیه؟
لیسا:اخه تو کلاسی که ما هستیم بچه زرنگا هست و مارو بخاطر امتحان گذاشتن که درسمون واقعا خوبه یا نه
رزی:خب مشکلش چیه میرم به یه کلاس دیگه
لیسا:اسکول،اونوقت نمیتونی تهیونگ جونت رو ببینی
رزی:چی وای اره راس میگی
لیسا:خب پس از الان میری تو اتاقت گوشی،لپ تاپ،تبلت رو میدی به من و درس میخونی
رزی:بعدش شما چیکار میکنی؟
لیسا:هیچی منم درسم رو میخونم گوشیارو هم میدم مامان نگه داره
رزی:باشهه
(منم یه همچین خواهری موخام)
دینگ دینگ دینگ(زنگ در خونه)
لیسا:سلام مامان
(مامان رو با. *م* نشون میدم)
م:سلام دخترا،خستع نباشید
رزی:تنکیو
م:مدرسه چطور بود
لیسا:به من که خوش گذشت
رزی:خوب بود ولی
م:ولی و؟
لیسا:هیچی دخترت عاشق شده
م:چی؟
رزی:یاااا تو نشدی؟
م:چی؟
لیسا:ای بی ادب من روش کراش زدم
م:چی؟
رزی:عاشق و کراش یکیه
م:چی؟
لیسا:دروغ نگو یکی نیستن
م:دختراااا یه لحظه،،،واقعا عاشق شدی؟
رزی:خب چیکار کنم دست خودم که نی
م:مامان باباش چه کارن؟
لیسا:با پسر خالش تنها زندگی میکنه و مامان باباش تو امریکا مهندسن(یاد انتقام شیرین ۲ افتادم)
م:باشه،برید غذا امادس
رزی:خیلی بدی
لیسا:خودم میدونم(خنده)
^^^^زمان درس خوندن^^^^
رزی:عاحح چقدر سخته عشق هم باعث میشه ادم باید درس بخونه اخه چرا،از درس متنفرممم
لیسا:کم غر بزن صداتو میشنوم(داد)
رزی:باشه(داد)
رزی:اوفف کاش تک فرزند بودم😐😐😐
لیسا:صداتو میشنوم ها(داد)
رزی:ای بابا باشه
۲ ساعت بعد:
لیسا:خستع نباشی
رزی:تنک،کنترول کجاس بزنم یکم اهنگ گوش کنم
لیسا:هی اون وقت میخوای تو پرسش اهنگ هارو بگی؟(حرف مامانم:/)
رزی:لیسااا دست از سرم بردار خو
لیسا:خوب پس صفر بگیر من پیش کراشم بگم و بخندم تو هم از دور به ته جونت نگاه کن
رزی:لیسا(اعصبانی)
لیسا:خو راس میگم دیگه
رزی:لیساا رو مخم راه نرو
لیسا:خیلی زشت شدی تو این حالت
رزی:یااا دیونه شدی
(موهای لیسا رو گرف و کشید)
لیسا:هی ول کن درد داره عاحححح
(لیسا هم موهای رزی رو کشید)
یونجون(خواهر رزی و لیسا*بخدا شیپ نمیکنم*):هی دارید چیکار میکنید
لیسا:ول کن ول کنم
رزی:تو کن منم کنم
لیسا:تا عدد ۳ میشمرم ول کنیم
رزی:باشه
لیسا:۱....۲.....۳
لیسا:حیح میدونستم ول نمیکنی
رزی:توهم نکردی
یونجون:هی
رزی:ول کنننن
لیسا:تو کن(داد)
رزی:مطمعنم اگه جونگ کوک ببینه اینجوری میکنی
باهات حرف نمیزنه(داد)
لیسا:یا خفه شووو
یونجون:من اینجا هویجممم(داد)
لیسا:رید
یونجون:ول کنید
لیسا:بیا کردم
یونجون:رزی
رزی:اوفف
یونجون:چرا دعوا میکنید؟
رزی:لیسا باز کرمش فعال شده و رو مخههه
یونجون:لیسا(نگاه. های اعصبانی)
لیسا:یاا (همه چیو گف)
یونجون:اوک ولی رزی تو کارت خیلی بد بود
رزی:اصلا میرم بخوابم
یونجون:یا بدون شام نخواب
رزی:(درو کوبید و قفل کرد)
رزی:اخه چراا ای خدااا 😢😢
لیسا:مامان کجاس؟
یونجون:رفته خونه دوستاش مهمونی هس
لیسا:اوف کی ۲۰ سالم میشه
یونجون:برای چی؟
لیسا:میخوام مثل تو برم بار
یونجون:حیح حیح یه سال مونده صبر کن
میری(یونجون ۲۳ سالش هست)
به گوشی لیسا از طرف جونگ کوک پیام امد
جونگ کوک:سلام لیسا خوبی میای به این ادرس خونمونه؟
لیسا:سلام مرسی برای چی؟
جونگ کوک:اقای پارگ گفته بود قانونارو بهت بگم
لیسا:صب کن از داداشم بپرسم
لیسا:میگم اوپا(کیوت)
یونجون:ها؟
لیسا:میشه برم خونه یکی از دوستام؟
یونجون:الان؟
لیسا:اره
یونجون:پسره یا دختر؟
لیسا:دخی
دیدم اگه بگم پسر مطمعن بودم میگف نه برای همین گفتم دختر
یونجون:داداش داره؟چن سالشه؟(حرفای مامانم:/)
لیسا:یه داداش ۱۰ ساله داره
یونجون:باشه دیر نیای ها
لیسا:باشع مرسی اوپا
یونجون:(خنده)
خونه ته و کوکی
دینگ دینگ دینگ
خدمت کار:بفرمایید
لیسا:سلام منو جونگ کوک گفته بود بیام
جونگ کوک؛امدی
لیسا:سلام(خجالتی)
جونگ کوک:بیا تو
لیسا:باش،،،،،خونتون چقدر بزرگه
جونگ کوک:اره برو بشین راحت باش
ته:سلام لیسا
لیسا:سلام
ته:کوکی،من میرم بیرون پیش دوستم
کوک:اوک
کوک:قهوه یا چای؟
لیسا:قهوه
کوکی:اوکی
لیسا:چرا تو کلاسمون بیشتر پسر هست؟
جونگ کوک:تو کلاس ما بچه زرنگا هست شما رو هم به کلاس ما دادن تا ببینن زرنگید یا نه
لیسا:اها
ته:خواهرت اصلا شبیهت نیس
رزی:اره اون رفته به مامانم مامانمم مثل لیسا خوشگله ولی من...
ته:تو هم خوشگلی(یه چشمک هم بهش میزنه)
رزی(خنده) کومااُو
////زنگ خونه////
لیسا:امروز خیلی به من خوش گذشت
رزی:به منم
لیسا:هی تو ریاضیت خیلی داغونه. ها
رزی:خوب باشه مشکلش چیه؟
لیسا:اخه تو کلاسی که ما هستیم بچه زرنگا هست و مارو بخاطر امتحان گذاشتن که درسمون واقعا خوبه یا نه
رزی:خب مشکلش چیه میرم به یه کلاس دیگه
لیسا:اسکول،اونوقت نمیتونی تهیونگ جونت رو ببینی
رزی:چی وای اره راس میگی
لیسا:خب پس از الان میری تو اتاقت گوشی،لپ تاپ،تبلت رو میدی به من و درس میخونی
رزی:بعدش شما چیکار میکنی؟
لیسا:هیچی منم درسم رو میخونم گوشیارو هم میدم مامان نگه داره
رزی:باشهه
(منم یه همچین خواهری موخام)
دینگ دینگ دینگ(زنگ در خونه)
لیسا:سلام مامان
(مامان رو با. *م* نشون میدم)
م:سلام دخترا،خستع نباشید
رزی:تنکیو
م:مدرسه چطور بود
لیسا:به من که خوش گذشت
رزی:خوب بود ولی
م:ولی و؟
لیسا:هیچی دخترت عاشق شده
م:چی؟
رزی:یاااا تو نشدی؟
م:چی؟
لیسا:ای بی ادب من روش کراش زدم
م:چی؟
رزی:عاشق و کراش یکیه
م:چی؟
لیسا:دروغ نگو یکی نیستن
م:دختراااا یه لحظه،،،واقعا عاشق شدی؟
رزی:خب چیکار کنم دست خودم که نی
م:مامان باباش چه کارن؟
لیسا:با پسر خالش تنها زندگی میکنه و مامان باباش تو امریکا مهندسن(یاد انتقام شیرین ۲ افتادم)
م:باشه،برید غذا امادس
رزی:خیلی بدی
لیسا:خودم میدونم(خنده)
^^^^زمان درس خوندن^^^^
رزی:عاحح چقدر سخته عشق هم باعث میشه ادم باید درس بخونه اخه چرا،از درس متنفرممم
لیسا:کم غر بزن صداتو میشنوم(داد)
رزی:باشه(داد)
رزی:اوفف کاش تک فرزند بودم😐😐😐
لیسا:صداتو میشنوم ها(داد)
رزی:ای بابا باشه
۲ ساعت بعد:
لیسا:خستع نباشی
رزی:تنک،کنترول کجاس بزنم یکم اهنگ گوش کنم
لیسا:هی اون وقت میخوای تو پرسش اهنگ هارو بگی؟(حرف مامانم:/)
رزی:لیسااا دست از سرم بردار خو
لیسا:خوب پس صفر بگیر من پیش کراشم بگم و بخندم تو هم از دور به ته جونت نگاه کن
رزی:لیسا(اعصبانی)
لیسا:خو راس میگم دیگه
رزی:لیساا رو مخم راه نرو
لیسا:خیلی زشت شدی تو این حالت
رزی:یااا دیونه شدی
(موهای لیسا رو گرف و کشید)
لیسا:هی ول کن درد داره عاحححح
(لیسا هم موهای رزی رو کشید)
یونجون(خواهر رزی و لیسا*بخدا شیپ نمیکنم*):هی دارید چیکار میکنید
لیسا:ول کن ول کنم
رزی:تو کن منم کنم
لیسا:تا عدد ۳ میشمرم ول کنیم
رزی:باشه
لیسا:۱....۲.....۳
لیسا:حیح میدونستم ول نمیکنی
رزی:توهم نکردی
یونجون:هی
رزی:ول کنننن
لیسا:تو کن(داد)
رزی:مطمعنم اگه جونگ کوک ببینه اینجوری میکنی
باهات حرف نمیزنه(داد)
لیسا:یا خفه شووو
یونجون:من اینجا هویجممم(داد)
لیسا:رید
یونجون:ول کنید
لیسا:بیا کردم
یونجون:رزی
رزی:اوفف
یونجون:چرا دعوا میکنید؟
رزی:لیسا باز کرمش فعال شده و رو مخههه
یونجون:لیسا(نگاه. های اعصبانی)
لیسا:یاا (همه چیو گف)
یونجون:اوک ولی رزی تو کارت خیلی بد بود
رزی:اصلا میرم بخوابم
یونجون:یا بدون شام نخواب
رزی:(درو کوبید و قفل کرد)
رزی:اخه چراا ای خدااا 😢😢
لیسا:مامان کجاس؟
یونجون:رفته خونه دوستاش مهمونی هس
لیسا:اوف کی ۲۰ سالم میشه
یونجون:برای چی؟
لیسا:میخوام مثل تو برم بار
یونجون:حیح حیح یه سال مونده صبر کن
میری(یونجون ۲۳ سالش هست)
به گوشی لیسا از طرف جونگ کوک پیام امد
جونگ کوک:سلام لیسا خوبی میای به این ادرس خونمونه؟
لیسا:سلام مرسی برای چی؟
جونگ کوک:اقای پارگ گفته بود قانونارو بهت بگم
لیسا:صب کن از داداشم بپرسم
لیسا:میگم اوپا(کیوت)
یونجون:ها؟
لیسا:میشه برم خونه یکی از دوستام؟
یونجون:الان؟
لیسا:اره
یونجون:پسره یا دختر؟
لیسا:دخی
دیدم اگه بگم پسر مطمعن بودم میگف نه برای همین گفتم دختر
یونجون:داداش داره؟چن سالشه؟(حرفای مامانم:/)
لیسا:یه داداش ۱۰ ساله داره
یونجون:باشه دیر نیای ها
لیسا:باشع مرسی اوپا
یونجون:(خنده)
خونه ته و کوکی
دینگ دینگ دینگ
خدمت کار:بفرمایید
لیسا:سلام منو جونگ کوک گفته بود بیام
جونگ کوک؛امدی
لیسا:سلام(خجالتی)
جونگ کوک:بیا تو
لیسا:باش،،،،،خونتون چقدر بزرگه
جونگ کوک:اره برو بشین راحت باش
ته:سلام لیسا
لیسا:سلام
ته:کوکی،من میرم بیرون پیش دوستم
کوک:اوک
کوک:قهوه یا چای؟
لیسا:قهوه
کوکی:اوکی
۲۱.۷k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.