Oblivion of the mafia part 9
سوک یونگ: خب کی کجا می خوابه
جیمین: رو تخت
سوک یونگ: خب
جیمین: خب چی
سوک یونگ: نکنه می خوای بیام روت بخابم
جای من کو
جیمین دستش کشید
جیمین: اره رو من بخواب
سوک یونگ: 🤧
جیمین:بخاب
سوک یونگ: اینجوری می تونم بخابم بنظرت؟؟
****
صب شد
سومین: اخ رو مخ این افتاب نمی خواد بفهمه نمی خوام بلند شم
سومین چشاشو باز کرد تو بغل تهیونگ بود
سومین: جیغغغفغغغغغغغ (یه جیغ بنفش)
تهیونگ رو از رو تخت پرت کرد (ایی بچم)
تهیونگ: چته روح دیدی
سومین: بدتر
.. ارباب صبحونه حاظر عه
تهیونگ: اوک
تهیونگ: پاشو صبونه بخوریم
سومین: خب تو برو منم میام
تهیونگ زود باش
رف بیرون
سومین: دقیقا الان چه چاکلزی خوردم خاک دو سرم😓
رف پایین اینا مشغول صبونه خوردن
بریم سراغ جیمین سوک یونگ
جیمین زود تر بلند شد
جیمین زل زد به سوک یونگ
سوک یونگم کم کم داش بیدار میشد
جیمینم خودشو زد به خواب
سوک یونگ: ایی من چرا اینجام.. این میمون خان......
خواس بلند شه
جیمین دستش کشید افتاد رو جیمین
جیمین: کی میمون عه
سوک یونگ: تو کی بیدار شدی
جیمین: اینش به تو ربط نداره
سوک یونگ: بی شخصیت
جیمین: خودتی
سوک یونگ: ولم کن شب دیگه تموم شده
جیمین: اگه نکنم
سوک یونگ: دستمو اینجا میبینی؟ یه ثانیه دیگه تو دهنت میبینیش😇
دستش کشید
جیمین: بیا بریم صبونه بخوریم
سوک یونگ: اوک
اینا رفتن بخورن
.
بابای تهیونگ:مطمئنی خودشه؟
.. اره خود خودش بود صداش و خاطراتش همش مث خودشه هق هق اگه از تهیونگم بپرسی مطمئنم میگه اون همونجا بود
.. اروم باش عزیزم
.. اون دوتا خیلی بهم نزدیک بودن حتی بخاطر هم جونشون میدادن الانم هر دوتاشون یه خاطره و بیاد دارن من مطمئنم خودشه
.. به گوم هی گفتی
.. نه هنوز بشنوه شوکه میشه
بابای تهیونگ: اروم باش.. اون گف یه اسم یادشه اگه همون باشع خودم میارمش پیشتون
فعلا به تهیونگ و جیمین میگیم که مطمئن بشن
.. تو این مدت چیکار میکردن؟؟
بابای جیمین: نترس دارن تو دانشگاه برنامه نویسی می خونن
.. ها؟؟ جاشون خوبه
بابای تهیونگ و جیمین خندیدن
بابای تهیونگ : اونام مث ما پولدار بودن
.. منظورت چیه؟؟
بابای جیمین: جیمین گف انگار اینا هکر بودن و حسابای شرکتا رو خالی میکردن و پول خوبی در می اوردن شرکتمونم جانشینایی می خواد
..جیمین از کجا میدونس؟
بابای تهیونگ: انگار حساب شرکتشونو پوکوندن
از 27.میلیون دلار فقط 7 میلیون دلار گذاشتن
.. خخخ فک نمیکردم
*
بریم سراغ ته و سومین
سومین: من دیگه میرم
تهیونگ: کجا
سومین: نا کجا اباد.. از کی به تو ربط داره
تهیونگ: خب نمیری
سومین: چجوری نمیذاری؟؟
تهیونگ: بادی..
سومین: گگگگگگ(اداشو دراورد)
سومین: دارم با سوک یونگ و هیون میرم بیرون
تهیونگ: خبب بعدش بیا همین جا کارت دارم
سومین:....
درود بر خماری... 🪐
امروز پارت دیگه ای رو نمی نویسم تا فردا😜
جیمین: رو تخت
سوک یونگ: خب
جیمین: خب چی
سوک یونگ: نکنه می خوای بیام روت بخابم
جای من کو
جیمین دستش کشید
جیمین: اره رو من بخواب
سوک یونگ: 🤧
جیمین:بخاب
سوک یونگ: اینجوری می تونم بخابم بنظرت؟؟
****
صب شد
سومین: اخ رو مخ این افتاب نمی خواد بفهمه نمی خوام بلند شم
سومین چشاشو باز کرد تو بغل تهیونگ بود
سومین: جیغغغفغغغغغغغ (یه جیغ بنفش)
تهیونگ رو از رو تخت پرت کرد (ایی بچم)
تهیونگ: چته روح دیدی
سومین: بدتر
.. ارباب صبحونه حاظر عه
تهیونگ: اوک
تهیونگ: پاشو صبونه بخوریم
سومین: خب تو برو منم میام
تهیونگ زود باش
رف بیرون
سومین: دقیقا الان چه چاکلزی خوردم خاک دو سرم😓
رف پایین اینا مشغول صبونه خوردن
بریم سراغ جیمین سوک یونگ
جیمین زود تر بلند شد
جیمین زل زد به سوک یونگ
سوک یونگم کم کم داش بیدار میشد
جیمینم خودشو زد به خواب
سوک یونگ: ایی من چرا اینجام.. این میمون خان......
خواس بلند شه
جیمین دستش کشید افتاد رو جیمین
جیمین: کی میمون عه
سوک یونگ: تو کی بیدار شدی
جیمین: اینش به تو ربط نداره
سوک یونگ: بی شخصیت
جیمین: خودتی
سوک یونگ: ولم کن شب دیگه تموم شده
جیمین: اگه نکنم
سوک یونگ: دستمو اینجا میبینی؟ یه ثانیه دیگه تو دهنت میبینیش😇
دستش کشید
جیمین: بیا بریم صبونه بخوریم
سوک یونگ: اوک
اینا رفتن بخورن
.
بابای تهیونگ:مطمئنی خودشه؟
.. اره خود خودش بود صداش و خاطراتش همش مث خودشه هق هق اگه از تهیونگم بپرسی مطمئنم میگه اون همونجا بود
.. اروم باش عزیزم
.. اون دوتا خیلی بهم نزدیک بودن حتی بخاطر هم جونشون میدادن الانم هر دوتاشون یه خاطره و بیاد دارن من مطمئنم خودشه
.. به گوم هی گفتی
.. نه هنوز بشنوه شوکه میشه
بابای تهیونگ: اروم باش.. اون گف یه اسم یادشه اگه همون باشع خودم میارمش پیشتون
فعلا به تهیونگ و جیمین میگیم که مطمئن بشن
.. تو این مدت چیکار میکردن؟؟
بابای جیمین: نترس دارن تو دانشگاه برنامه نویسی می خونن
.. ها؟؟ جاشون خوبه
بابای تهیونگ و جیمین خندیدن
بابای تهیونگ : اونام مث ما پولدار بودن
.. منظورت چیه؟؟
بابای جیمین: جیمین گف انگار اینا هکر بودن و حسابای شرکتا رو خالی میکردن و پول خوبی در می اوردن شرکتمونم جانشینایی می خواد
..جیمین از کجا میدونس؟
بابای تهیونگ: انگار حساب شرکتشونو پوکوندن
از 27.میلیون دلار فقط 7 میلیون دلار گذاشتن
.. خخخ فک نمیکردم
*
بریم سراغ ته و سومین
سومین: من دیگه میرم
تهیونگ: کجا
سومین: نا کجا اباد.. از کی به تو ربط داره
تهیونگ: خب نمیری
سومین: چجوری نمیذاری؟؟
تهیونگ: بادی..
سومین: گگگگگگ(اداشو دراورد)
سومین: دارم با سوک یونگ و هیون میرم بیرون
تهیونگ: خبب بعدش بیا همین جا کارت دارم
سومین:....
درود بر خماری... 🪐
امروز پارت دیگه ای رو نمی نویسم تا فردا😜
۴.۴k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.