اکازا.پارت ۳(عشق بچگی)
کیزو سان درخاستمو پذیرفت و منم به اتاقی که کویوکی توش بود رفتم. تو این چند سال من از کویوکی مراقبت کردم و کویوکی سلامتیش رو بدست اورد.کم کم عشق من نسبت به هاکوچی بیشتر شد و بهش علاقه مند شدم. اما یه چیزی درست نبود. حس میکردم یکی دیگه هم به هاکوچی علاقه داره اما نمیدونستم کی....
کویوکی دوست قابل اعتمادی بود اما یکم استرس و خجالت داشتم تا راجب این موضوع باهاش صحبت کنم.
یه روز متوجه شدم کیزو داره با هاکوچی حرف میزنه و فهمیدم چون دارن پچ پچ میکنن حتما موضوع ی مهمیه و کسی نباید بفهمه!
رفتم پشت درخت و دیدم کیزو به هاکوچی درخاست داد تا هاکوچی با کویوکی ازدواج کنه!
بقض خفه ای باعث شد نفسم واس چند لحظه قطع شه. منتظر بودم تا هاکوچی حرفش رو بزنه که گفت: ک... کیزو س... سان... را.. راستش من... هم.. ا.. از کو... کویوکی خو... خوشم می... میاد!
این حرفش باعث شد به شدت کامل و هرچی توان به سمت مخالف بدو ام.... با چشم های بسته دویم و دویم که متوجه شدم پام لیز خورد داشتم تو دره میوفتادم که یه دست دستمو گرفت.. بالای سرمو نگاه کردم که دیدم هاکوچی اعه!
واقعا ببخشید دیر شد چون سرم خیلی شلوغ بود ولی پارت۴رو زود میدوم... منتظر پارت ۴ باشین. سیونارا😊
کویوکی دوست قابل اعتمادی بود اما یکم استرس و خجالت داشتم تا راجب این موضوع باهاش صحبت کنم.
یه روز متوجه شدم کیزو داره با هاکوچی حرف میزنه و فهمیدم چون دارن پچ پچ میکنن حتما موضوع ی مهمیه و کسی نباید بفهمه!
رفتم پشت درخت و دیدم کیزو به هاکوچی درخاست داد تا هاکوچی با کویوکی ازدواج کنه!
بقض خفه ای باعث شد نفسم واس چند لحظه قطع شه. منتظر بودم تا هاکوچی حرفش رو بزنه که گفت: ک... کیزو س... سان... را.. راستش من... هم.. ا.. از کو... کویوکی خو... خوشم می... میاد!
این حرفش باعث شد به شدت کامل و هرچی توان به سمت مخالف بدو ام.... با چشم های بسته دویم و دویم که متوجه شدم پام لیز خورد داشتم تو دره میوفتادم که یه دست دستمو گرفت.. بالای سرمو نگاه کردم که دیدم هاکوچی اعه!
واقعا ببخشید دیر شد چون سرم خیلی شلوغ بود ولی پارت۴رو زود میدوم... منتظر پارت ۴ باشین. سیونارا😊
۲.۹k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.