رمان نام رمان : اعتماد میتسوری پارت ۱ (کپشن)
بعد از جلسه هاشیرا ها شینوبو دست میتسوری را گرفت و رفت یک گوشه که هیچ کس نبود شینوبو به میتسوری گفت:(میتسوری این را به هیچ کس نگو من این را به تو میگم چون بعد این ۱۰ سال دوستی بهت اعتماد کردم و این را بهت میگم من خواهر یوریچی هستم و یک اهریمن رده بالا بودم ولی الان از دوازده ماه نیستم و هاشیرا هستم خواهش میکنم به کسی نگو).
میتسوری شکه شد زبونش بند آمده بود و از شینوبو ترسیده بود .
میتسوری گفت:(آاامم من من باید برم هههه).
شینوبو گفت :(ازم ترسیدی؟)
میتسوری گفت:(ااا نه من فقط )
شینوبو یک قدم نزدیک میتسوری شد، میتسوری وحشت کرده بود .
میتسوری فقط سریع از آنجا فرار کرد.
💕 ادامه دارد.....💕
❤️نویسنده: هاناکو کامادو ❤️
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💛
میتسوری شکه شد زبونش بند آمده بود و از شینوبو ترسیده بود .
میتسوری گفت:(آاامم من من باید برم هههه).
شینوبو گفت :(ازم ترسیدی؟)
میتسوری گفت:(ااا نه من فقط )
شینوبو یک قدم نزدیک میتسوری شد، میتسوری وحشت کرده بود .
میتسوری فقط سریع از آنجا فرار کرد.
💕 ادامه دارد.....💕
❤️نویسنده: هاناکو کامادو ❤️
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💛
۱۲.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.