P²
P²
برای اینکه در درسهایم تسلط کامل داشته باشم، هیچوقت فرصت پیدا کردن دوست زا نداشتهام و در نتیجه، هم در مدرسه، هن درخانه، تنهای تنها هستم..
به داخل کلاس قدم برداشتم و بر جای خود نشستم، کتابم را باز کردم و شروع به خواندنش کردم.
با صدای معلم، سرم را بالا اوردم، یک دانش اموز پسری که تا به کنون ندیده بودم، کنار معلم ایستاده بود.
معلم با صدای رسایی، شروع کرد به صحبت کردن.
معلم:امروز یک دانش اموز جدید داریم! خودتو معرفی کن.
..: سلام، من جئون جونگکوک هستم، امیدوارم دوستای خوبی برای همدیگه باشیم!
کل بچهای کلاس، برایش دست میزدند.
کوک ـ معلم، من کجا باید بشینم؟
معلم ـ کنار لی ات
با گفتن این کلمه اخمهایم در هم فرو رفت.
میخواهد کنار من بشیند؟ اگر در درسهایم افت کنم اورا مقصر میدانم!
او امد و کنار من نشست
کوک ـ سلام، من جئو..
ات ـ اون بالا گفتی کی هستی"سرد"
کوک ـ اوم اره..توچی؟ معرفی نمیکنی خودترو؟
ات ـ اونقدری اشنا نیستیم که بخوام خودمو معرفی کنم! درضمن، امیدوارم هیچ صدایی ازت در نیاد موقع تدریس معلم
کوک ـ او باشه..
زنگ تفریح به صدا در امد.
من تمام زنگ تفریح هارا در کلاس میمانم و خودم را با کتاب مشغول میکنم.
طبق معمول، هیچ کسی در کلاس نبود و راحت میتوانم درس را بخوانم.
با صدای تکان خوردن صندلی، سرم را برگرداندم، جئون جونگکوک بود.
نفس عمیقی کشیدم و دوباره شروع کردم به درس خواندن.
کوک ـ چرا انقدر کتاب میخوانی؟ حالا کتاب چیه؟
ات ـ میشه یکم کمتر حرف بزنی؟ دارم درس میخونم!
کوک ـ بگو دیگه، اسمت چیه!
ات ـ بگم ولم میکنی؟
کوک ـ اره!
ات ـ ات هستم، لی ات
کوک ـ دختر لی جهیون؟
ات ـ اره، حالا ولم میکنی؟
کوک ـ شنیده بودم دختر لی جهیون درسخونه ولی فکر نمیکردم در این حد به درس وابسته باشی
ات ـ لطفا ساکت شو"کمی بلند"
.
.
.
چطوره؟ خوشحال میشم نظرتونو بگین کیوتا🫠
برای اینکه در درسهایم تسلط کامل داشته باشم، هیچوقت فرصت پیدا کردن دوست زا نداشتهام و در نتیجه، هم در مدرسه، هن درخانه، تنهای تنها هستم..
به داخل کلاس قدم برداشتم و بر جای خود نشستم، کتابم را باز کردم و شروع به خواندنش کردم.
با صدای معلم، سرم را بالا اوردم، یک دانش اموز پسری که تا به کنون ندیده بودم، کنار معلم ایستاده بود.
معلم با صدای رسایی، شروع کرد به صحبت کردن.
معلم:امروز یک دانش اموز جدید داریم! خودتو معرفی کن.
..: سلام، من جئون جونگکوک هستم، امیدوارم دوستای خوبی برای همدیگه باشیم!
کل بچهای کلاس، برایش دست میزدند.
کوک ـ معلم، من کجا باید بشینم؟
معلم ـ کنار لی ات
با گفتن این کلمه اخمهایم در هم فرو رفت.
میخواهد کنار من بشیند؟ اگر در درسهایم افت کنم اورا مقصر میدانم!
او امد و کنار من نشست
کوک ـ سلام، من جئو..
ات ـ اون بالا گفتی کی هستی"سرد"
کوک ـ اوم اره..توچی؟ معرفی نمیکنی خودترو؟
ات ـ اونقدری اشنا نیستیم که بخوام خودمو معرفی کنم! درضمن، امیدوارم هیچ صدایی ازت در نیاد موقع تدریس معلم
کوک ـ او باشه..
زنگ تفریح به صدا در امد.
من تمام زنگ تفریح هارا در کلاس میمانم و خودم را با کتاب مشغول میکنم.
طبق معمول، هیچ کسی در کلاس نبود و راحت میتوانم درس را بخوانم.
با صدای تکان خوردن صندلی، سرم را برگرداندم، جئون جونگکوک بود.
نفس عمیقی کشیدم و دوباره شروع کردم به درس خواندن.
کوک ـ چرا انقدر کتاب میخوانی؟ حالا کتاب چیه؟
ات ـ میشه یکم کمتر حرف بزنی؟ دارم درس میخونم!
کوک ـ بگو دیگه، اسمت چیه!
ات ـ بگم ولم میکنی؟
کوک ـ اره!
ات ـ ات هستم، لی ات
کوک ـ دختر لی جهیون؟
ات ـ اره، حالا ولم میکنی؟
کوک ـ شنیده بودم دختر لی جهیون درسخونه ولی فکر نمیکردم در این حد به درس وابسته باشی
ات ـ لطفا ساکت شو"کمی بلند"
.
.
.
چطوره؟ خوشحال میشم نظرتونو بگین کیوتا🫠
۳۴۶
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.