پارسال همین موقع وقتی میخواستم تولده جونگکوکو جشن بگیرم ا
پارسال همین موقع وقتی میخواستم تولده جونگکوکو جشن بگیرم اون اتفاق لعنتی افتاد
ویو به ۱ سال قبل
ا.ت:همه چیز آماده بود
میا هم کنارم بود
چیدن میزو تموم کردیم
رفتم نشستم رو مبل تا یکم استراحت کنم
که همون موقع گوشیم زنگ خورد
جونگکوک بود
سریع به میا علامت دادم قایمشه
جوابه تلفنمو دادم
ا.ت:الو؟
جونگکوک:سلام نفسم خوبی؟
ا.ت:(با ناز)بله مگه میشه بد باشم
راستی جونگکوک کجایی؟
جونگکوک:به این دست خیابون نگاه کن
ا.ت:به اون دست خیابون نگاه کردم که دیدم تو ماشین نشسته
براش دست تکون دادم که پیاده شد
برام بوس فرستاد و قدم هاشو گذاشت روی جاده تا بیاد این ور پیش من
که یه دفعه ای.......
(دیگه خودتون صدای تصادفو تصور کنین😅)
من دویدم سمت جونگکوک
خیلی خون ازش رفته بود
با گریه داد میزدم:جونگکوک....هق....جونگکوک چشماتو باز کن....هق....خواهش میکنم....هق
بعد از گذشت یک ساعت رسیدیم به بیمارستان و جونگکوکو بردن اتاق عمل
من حتی برای یک لحظه هم گریم بند نمیومد
میا کنارم بود بهم گفت:ا.ت نباید انقد گریه کنی برای بچت خیلی بده
ویو ا.ت:من....نمیدونم اون کی بود که زد به جونگکوک....ولی....مطمئنم یه قصدی از این کارش داشت
دکتر از اتاق عمل اومد دویدم سمتش
گفتم:دکتر....حال...حاله همسرم...چ..چطوره؟!
دکتر: خوشبختانه جون سالم به در بردن ولی...
ا.ت:باشنیدن ولی...سره جام خشکم زد
دکتر:ولی متأسفانه آقای جئون...حافظهاشونو از دست دادن
ا.ت:اون لحظه سرم گیج رفتو افتادم رو زمین
و از بعدش هیچی یادم نمیاد
ویو به زمان حال:
اون روز بخاطر اون اتفاق بچه امو از دست دادم و دنیا برام تموم شده بود
تا اینکه با تهیونگ آشنا شدم
تهیونگ یکی از دوستای جونگکوک بود که تازه از سفرِ خارجش برگشته بود
اون بهم کمک کرد تا جونگکوکو دوباره روپا کنم .......
ویو جونگکوک:
اون دختره همش بهم میگفت میخوام بیام خونتون
فک میکردم شکست عشقی خورده بخاطر همین بهش نگفتم که من از دواج کردم
آوردمش خونه
دره خونرو باز کردم
که..........
خب بچه ها اینم از پارت بعدی
ممنون از حمایتاتون 🍫💖
لایک و کامنت و فالو یادتون نره شوکولاتای خوشگلم🍫💖
شرط پارت بعد
لایک:۲۰
کامنت:۵
دوستون دارممممممم
ماچ بهتون بای بایییی👋🏻👋🏻🍫💖💖💖🥺🥺
ویو به ۱ سال قبل
ا.ت:همه چیز آماده بود
میا هم کنارم بود
چیدن میزو تموم کردیم
رفتم نشستم رو مبل تا یکم استراحت کنم
که همون موقع گوشیم زنگ خورد
جونگکوک بود
سریع به میا علامت دادم قایمشه
جوابه تلفنمو دادم
ا.ت:الو؟
جونگکوک:سلام نفسم خوبی؟
ا.ت:(با ناز)بله مگه میشه بد باشم
راستی جونگکوک کجایی؟
جونگکوک:به این دست خیابون نگاه کن
ا.ت:به اون دست خیابون نگاه کردم که دیدم تو ماشین نشسته
براش دست تکون دادم که پیاده شد
برام بوس فرستاد و قدم هاشو گذاشت روی جاده تا بیاد این ور پیش من
که یه دفعه ای.......
(دیگه خودتون صدای تصادفو تصور کنین😅)
من دویدم سمت جونگکوک
خیلی خون ازش رفته بود
با گریه داد میزدم:جونگکوک....هق....جونگکوک چشماتو باز کن....هق....خواهش میکنم....هق
بعد از گذشت یک ساعت رسیدیم به بیمارستان و جونگکوکو بردن اتاق عمل
من حتی برای یک لحظه هم گریم بند نمیومد
میا کنارم بود بهم گفت:ا.ت نباید انقد گریه کنی برای بچت خیلی بده
ویو ا.ت:من....نمیدونم اون کی بود که زد به جونگکوک....ولی....مطمئنم یه قصدی از این کارش داشت
دکتر از اتاق عمل اومد دویدم سمتش
گفتم:دکتر....حال...حاله همسرم...چ..چطوره؟!
دکتر: خوشبختانه جون سالم به در بردن ولی...
ا.ت:باشنیدن ولی...سره جام خشکم زد
دکتر:ولی متأسفانه آقای جئون...حافظهاشونو از دست دادن
ا.ت:اون لحظه سرم گیج رفتو افتادم رو زمین
و از بعدش هیچی یادم نمیاد
ویو به زمان حال:
اون روز بخاطر اون اتفاق بچه امو از دست دادم و دنیا برام تموم شده بود
تا اینکه با تهیونگ آشنا شدم
تهیونگ یکی از دوستای جونگکوک بود که تازه از سفرِ خارجش برگشته بود
اون بهم کمک کرد تا جونگکوکو دوباره روپا کنم .......
ویو جونگکوک:
اون دختره همش بهم میگفت میخوام بیام خونتون
فک میکردم شکست عشقی خورده بخاطر همین بهش نگفتم که من از دواج کردم
آوردمش خونه
دره خونرو باز کردم
که..........
خب بچه ها اینم از پارت بعدی
ممنون از حمایتاتون 🍫💖
لایک و کامنت و فالو یادتون نره شوکولاتای خوشگلم🍫💖
شرط پارت بعد
لایک:۲۰
کامنت:۵
دوستون دارممممممم
ماچ بهتون بای بایییی👋🏻👋🏻🍫💖💖💖🥺🥺
۵.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.