Did I crush my victim?
پارت ۲۰
سونگمین: بنگ چان ، نقشتون مگه چیه؟
بنگ چان: اولش که گفتم قرار بود تو به ما اطلاعات بدی که هیچ ، بعد رییس گفت که بیایم تورو بگیریم و بعد تو تظاهر کنی که یه سری اطلاعات که خودمون قبلا از یوری فهمیدیم رو بهمون بگی و یونا بفهمه که گفتی و بیاد دنبالت و ما بعدش بگیریمش.
سونگمین: شک نمینکه؟
بنگ چان: مثلا بهترین مافیاعه ولی واقعا خنگه ، حالا کمکمون میکنی؟
سونگمین: میخواین بکشینش؟
بنگ چان: اره
سونگمین: نمیدونم.....باید فکر کنم.
بنگ چان: باشه فکراتو بکن و بعد بهم بگو.
سونگمین: باشه
بنگ چان: میخوای بعدن ببینیشون؟
سونگمین: کیا رو؟
بنگ چان: رییسم و همکارام ، اگه بخوای کمک کنی باید ببینیشون.
سونگمین:زشت نیست؟ عیب نداره؟
بنگ چان: گوگولی چرا باید عیب داشته باشه؟ تو الان ماله منی ، چرا دوستام نباید تورو ببینن؟
سونگمین: اخه...
بنگ چان: اعتماد به نفس داشته باش قربونت برم ، باشه؟ تو میدونی من بینشون بالاترینم و قوی ترم؟
سونگمین: واقعااا؟!
بنگ چان: اره ، و الان تو مال منی ، باید به خودت افتخار کنی که انتخاب منی ، باشه؟
سونگمین: باشه.
بنگ چان: قربونت برم مننن.
بنگ چان لپ سونگمین رو کشید و سونگمین چشمامو بست و لبخند زد. تلفن بنگ چان همون موقع زنگ خورد.
بنگ چان: یه لحظه من اینو جواب بدم الان میام.
سونگمین: باشه.
ویو بنگ چان
رفتم داخل اتاق و تلفن رو جواب دادم.
بنگ چان: الو رییس.
یونگی: بهش گفتی؟
بنگ چان: اره
یونگی: چی گفت؟
بنگ چان: گفت باید راجب نقشه فکر کنه.
یونگی: یعنی قبولت کرد؟
بنگ چان: ارهههه.
یونگی: برات خوشحالم ، بخاطر این زنگ زدم که بگم اگه قبولت کرده ، بیاد مارو ببینه ، امشب قراره بریم جایی که بعد بهت میگم ، جایه بدی هم نیست و اگه اون اوکی بود بگو اونم بیاد.
بنگ چان: باشه ممنون رییس خدافظ.
یونگی: خدافظ.
گوشیو قطع کردم و رفتم بیرون.
ویو سونگمین
یعنی قبول کنم؟ ولی گفتن میکشنش اون مادرمه. ولی اگه واقعا مادرم بود چرا این همه بلا سرم اورد؟ چرا انقدر اذیتم کرد؟ چرا خردم کرد؟ چرا همیشه تحقیرم میکرد؟ یعنی حقشه که بمیره؟ اگه هم زنده بمونه میشه بلایه جونم پس......
بنگ چان: عزیزم یچیزی امشب...
سونگمین: چانی من موافق نقشم!
بنگ چان: واقعا؟ خیلی خوبه که.
سونگمین: چی میخواستی بگی؟
بنگ چان: خواستم بگم امشب با رییس و بقیه دوستان میخوایم بریم بیرون توهم میای؟
سونگمین: ارههه.
سونگمین: بنگ چان ، نقشتون مگه چیه؟
بنگ چان: اولش که گفتم قرار بود تو به ما اطلاعات بدی که هیچ ، بعد رییس گفت که بیایم تورو بگیریم و بعد تو تظاهر کنی که یه سری اطلاعات که خودمون قبلا از یوری فهمیدیم رو بهمون بگی و یونا بفهمه که گفتی و بیاد دنبالت و ما بعدش بگیریمش.
سونگمین: شک نمینکه؟
بنگ چان: مثلا بهترین مافیاعه ولی واقعا خنگه ، حالا کمکمون میکنی؟
سونگمین: میخواین بکشینش؟
بنگ چان: اره
سونگمین: نمیدونم.....باید فکر کنم.
بنگ چان: باشه فکراتو بکن و بعد بهم بگو.
سونگمین: باشه
بنگ چان: میخوای بعدن ببینیشون؟
سونگمین: کیا رو؟
بنگ چان: رییسم و همکارام ، اگه بخوای کمک کنی باید ببینیشون.
سونگمین:زشت نیست؟ عیب نداره؟
بنگ چان: گوگولی چرا باید عیب داشته باشه؟ تو الان ماله منی ، چرا دوستام نباید تورو ببینن؟
سونگمین: اخه...
بنگ چان: اعتماد به نفس داشته باش قربونت برم ، باشه؟ تو میدونی من بینشون بالاترینم و قوی ترم؟
سونگمین: واقعااا؟!
بنگ چان: اره ، و الان تو مال منی ، باید به خودت افتخار کنی که انتخاب منی ، باشه؟
سونگمین: باشه.
بنگ چان: قربونت برم مننن.
بنگ چان لپ سونگمین رو کشید و سونگمین چشمامو بست و لبخند زد. تلفن بنگ چان همون موقع زنگ خورد.
بنگ چان: یه لحظه من اینو جواب بدم الان میام.
سونگمین: باشه.
ویو بنگ چان
رفتم داخل اتاق و تلفن رو جواب دادم.
بنگ چان: الو رییس.
یونگی: بهش گفتی؟
بنگ چان: اره
یونگی: چی گفت؟
بنگ چان: گفت باید راجب نقشه فکر کنه.
یونگی: یعنی قبولت کرد؟
بنگ چان: ارهههه.
یونگی: برات خوشحالم ، بخاطر این زنگ زدم که بگم اگه قبولت کرده ، بیاد مارو ببینه ، امشب قراره بریم جایی که بعد بهت میگم ، جایه بدی هم نیست و اگه اون اوکی بود بگو اونم بیاد.
بنگ چان: باشه ممنون رییس خدافظ.
یونگی: خدافظ.
گوشیو قطع کردم و رفتم بیرون.
ویو سونگمین
یعنی قبول کنم؟ ولی گفتن میکشنش اون مادرمه. ولی اگه واقعا مادرم بود چرا این همه بلا سرم اورد؟ چرا انقدر اذیتم کرد؟ چرا خردم کرد؟ چرا همیشه تحقیرم میکرد؟ یعنی حقشه که بمیره؟ اگه هم زنده بمونه میشه بلایه جونم پس......
بنگ چان: عزیزم یچیزی امشب...
سونگمین: چانی من موافق نقشم!
بنگ چان: واقعا؟ خیلی خوبه که.
سونگمین: چی میخواستی بگی؟
بنگ چان: خواستم بگم امشب با رییس و بقیه دوستان میخوایم بریم بیرون توهم میای؟
سونگمین: ارههه.
۱۱.۳k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.