𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞
<<𝐝𝐫𝐮𝐧𝐤 𝐰𝐢𝐭𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞>>
𝐏𝐚𝐫𝐭 11
کوک: پس ولش نمیکنی؟ بنگ (صدای شلیک تفنگ)
تهیونگ: کی رو زدی حرومزاده؟(بلند)
ات: تهیو.. تهیونگ.. خونننن. کمکم کنن
تهیونگ: ولم کننن اتت لطفاا
...
تهیونگ رو اعضای کوک گرفته بودن و تا حدی زده بودنش که خوب نمیدید.
از اونور کوک به ات شلیک کرده بود...
.. .
کوک: اگه منو ول نمیکردی الان اینجوری نبودی!(پوزخند)
ات: لطف.. لطفا. ولش کنن.. من.. رو بکشیدد..
تهیونگ: کاری باهاش نکنننن...
کوک: من اونقدر احمق نیستم همچین چیزی رو بکشم جای زیادی برای زیرخواب بودن برای پیرمردای پولدار داره مثل مامانت یادت میاد ته؟
تهیونگ: خفه شو.. چیزی بهش نگفتم
ات بیهوش میشه گلوله رو بازوش بود
کوک: عه آخی یه دستت خالیه بچه
(یه تیر دیگه تو بازوش خالی میکنه)
تهیونگ: نکننن
ات از درد به خودش پیچیده بود و تهیونگ جز اینکه یکی نجاتشون میده به نمیگفت تا شاید ات امیدی داشته باشه
تا اینکه یکی در رو میشکونه
جیمین: بکشیدش همشون حتی ذره ای از وجودش نبینم جلو چشمام
کوک: فرار کنید(داد)
جیمین: ات خوبی؟ پاشو بریم بیمارستان چیزی.. ای حرومزاده دوتا دستشو زده تو چه غلطی میکردی وقتی داشت آبجی منو با تیر میزد؟(داد)
تهیونگ چیزی نمیگه بدون توجه به جیمین ات رو براید استایل بغل میکنه و میبره بیمارستان
ته: کمک کنید لطفا آقای دکتر.. یکی اینجا نیستتت
دکی: بفرمایید
ته: تیر خورده
دکی: ببریدش اتاق عمل خانم سونیا
سونیا: چشم آقای دکتر شما لطفا برید اسمتون و مشخصات ایشون رو ثبت کنید
5ساعت بعد
ویو ته
نمیدونم چرا باید عزیز ترین آدم زندگیم این اتفاق سرش بیاد انگار که چندساعتی گذشته کسی چرا نمیاد بگه حال ات من خوبه..
سونیا: آقای تهیونگ.. من
تهیونگ: بگو که ات خوبه بگو
سونیا: آقای تهیونگ من متاسفم
تهیونگ: ات من مرده این امکان نداره حتما اشتباهی شده خانم(گریه)
سونیا: متاسفم ولی اون دیگه.. برنمیگرده آقای کیم
لطفا آروم باشید و مراحل مرگ ایشون رو انجام بدید و به خانواده ایشون خبر بدید
جیمین: من اومدم من اومدم برادر ات هستم چیزی شده
سونیا: ایشون فوت کرده
یک ماه بعد
ویو ته
از اون روز نه غذای درستی میخورم و هروز از بار جمم میکنن ات تنها دلیل خوشبختی من بود کاش میشد برای آخرین بار ببوسمش
از دخترایی که بهم میچسبن بدم میاد تنها کارم شده کشتنشون همشون یه مشت هرزن.. امروز باید وسایل ات رو از دانشگاه بگیرم اون دانشگاه مسخره که ات رو از من گرفت
اون کوک عوضی فرار کرد به کشور دیگه و ات من کاش میشد بجای اون زنده بود
تو راه با ماشین داشتیم میرفتیم به سمت دانشگاه تا یهو ماشین با یچیزی تصادف کرد..
شرط نمیذارم ولی لایک کنید تازه داستان شروع میشه😂
𝐏𝐚𝐫𝐭 11
کوک: پس ولش نمیکنی؟ بنگ (صدای شلیک تفنگ)
تهیونگ: کی رو زدی حرومزاده؟(بلند)
ات: تهیو.. تهیونگ.. خونننن. کمکم کنن
تهیونگ: ولم کننن اتت لطفاا
...
تهیونگ رو اعضای کوک گرفته بودن و تا حدی زده بودنش که خوب نمیدید.
از اونور کوک به ات شلیک کرده بود...
.. .
کوک: اگه منو ول نمیکردی الان اینجوری نبودی!(پوزخند)
ات: لطف.. لطفا. ولش کنن.. من.. رو بکشیدد..
تهیونگ: کاری باهاش نکنننن...
کوک: من اونقدر احمق نیستم همچین چیزی رو بکشم جای زیادی برای زیرخواب بودن برای پیرمردای پولدار داره مثل مامانت یادت میاد ته؟
تهیونگ: خفه شو.. چیزی بهش نگفتم
ات بیهوش میشه گلوله رو بازوش بود
کوک: عه آخی یه دستت خالیه بچه
(یه تیر دیگه تو بازوش خالی میکنه)
تهیونگ: نکننن
ات از درد به خودش پیچیده بود و تهیونگ جز اینکه یکی نجاتشون میده به نمیگفت تا شاید ات امیدی داشته باشه
تا اینکه یکی در رو میشکونه
جیمین: بکشیدش همشون حتی ذره ای از وجودش نبینم جلو چشمام
کوک: فرار کنید(داد)
جیمین: ات خوبی؟ پاشو بریم بیمارستان چیزی.. ای حرومزاده دوتا دستشو زده تو چه غلطی میکردی وقتی داشت آبجی منو با تیر میزد؟(داد)
تهیونگ چیزی نمیگه بدون توجه به جیمین ات رو براید استایل بغل میکنه و میبره بیمارستان
ته: کمک کنید لطفا آقای دکتر.. یکی اینجا نیستتت
دکی: بفرمایید
ته: تیر خورده
دکی: ببریدش اتاق عمل خانم سونیا
سونیا: چشم آقای دکتر شما لطفا برید اسمتون و مشخصات ایشون رو ثبت کنید
5ساعت بعد
ویو ته
نمیدونم چرا باید عزیز ترین آدم زندگیم این اتفاق سرش بیاد انگار که چندساعتی گذشته کسی چرا نمیاد بگه حال ات من خوبه..
سونیا: آقای تهیونگ.. من
تهیونگ: بگو که ات خوبه بگو
سونیا: آقای تهیونگ من متاسفم
تهیونگ: ات من مرده این امکان نداره حتما اشتباهی شده خانم(گریه)
سونیا: متاسفم ولی اون دیگه.. برنمیگرده آقای کیم
لطفا آروم باشید و مراحل مرگ ایشون رو انجام بدید و به خانواده ایشون خبر بدید
جیمین: من اومدم من اومدم برادر ات هستم چیزی شده
سونیا: ایشون فوت کرده
یک ماه بعد
ویو ته
از اون روز نه غذای درستی میخورم و هروز از بار جمم میکنن ات تنها دلیل خوشبختی من بود کاش میشد برای آخرین بار ببوسمش
از دخترایی که بهم میچسبن بدم میاد تنها کارم شده کشتنشون همشون یه مشت هرزن.. امروز باید وسایل ات رو از دانشگاه بگیرم اون دانشگاه مسخره که ات رو از من گرفت
اون کوک عوضی فرار کرد به کشور دیگه و ات من کاش میشد بجای اون زنده بود
تو راه با ماشین داشتیم میرفتیم به سمت دانشگاه تا یهو ماشین با یچیزی تصادف کرد..
شرط نمیذارم ولی لایک کنید تازه داستان شروع میشه😂
۴.۲k
۱۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.