چند پارتی پارت۴
چند پارتی پارت۴
ات
چاقو رو گذاشت روی سینه ی کوک بعدش منو نگاه کرد
سوهو.اینطوری خوبه؟شاید بتونی عشقتو فراموش کنیو عاشقم شی درست نمیگم عزیزم؟
اشکام دونه دونه از چشام میوفتاد
ات.من که قرارع باهات ازدواج کنم،چرا میخای کوک رو بکشی؟باهاش کاری نداشته باش(گریه)
سوهو بدون توجه به حرفم به بادیگاردا نگاه کردو با سر بهشون علامت داد منو ببرن داخل ماشین،کلی تقلا کردم ازشون فرار کنم اما مگه میشد؟منو انداختن داخل ماشینو درو قفل از پنجره ماشین بیرونو نگاه کردم سوهو جونگ کوکو نگاه کردو یه چیزی در گوشش زمزمه کرد بعدشم با بی رحمی چاقو رو فرو کرد تو سینش
شدت اشکام بیشتر شد اینقدر گریه کردم که نمیتونستم درست نفس بکشم ای کاش یه گوشی داشتم تا بتونم به بیمارستان زنگ بزنم اما گوشیمو جا گذاشتم،یهو یه فکری به سرم زد سوهو بعد از اینکه به بادیگاردش زنگ زد گوشیشو گذاشت توی ماشین،جلو رو نگاه کردم گوشیش روی صندلی بود برش داشتمو سه بار رمزشو زدم اما هر سه بار اشتباه بود اگه یه بار دیگه میزدم گوشی قفل میشد،یکم به ذهنم فشار اووردم یهو به فکرم افتاد تاریخ تولدمو بزنم،تاریخ تولدمو زدمو گوشی باز شد سوهو چه اشغالی بودو من خبر نداشتم سریع زنگ زدم به بیمارستان ادرسو بهشون گفتم همین موقع سوهو اومدو با عصبانیت گوشی رو ازم گرفت،یع سیلی بهم زد اما اینبار اونقدر محکم بود که گوشه ی لبم پاره شد
پرش زمانی صبح
ات
دیشب سوهو منو رسوند خونه اما اونقدر حالم بد بود که نتونستم بخوابم،همش به فکر کوک بودم یعنی الان حالش خوبه؟اگه بلایی سرش بیاد خودمو میکشم،درسته اون آبروی منو توی فامیل برده بود اما هیچی برام مهم نبود مهم عشقیه که بین منو اونه و الان مطمئنم اونم هنوز عاشقمه اگه عاشقم نبود پس چرا دیشب داشت همراه ما میومد؟
مامانم وارد اتاق شد سریع اشکامو پاک کردم
م.ا.پاشو بیا پایین سوهو اومده کارت داره
ات.من دوست ندارم قیافه ی اون میکروب قاتلو ببینم بهش بگو بره
م.ا.تو قرارع با اون ازدواج کنی تا کی میخای این رفتارا رو باهاش داشته باشی؟
ات.چرا متوجه نیستی؟اون دیشب جلوی چشمای خودم به کوک آسیب رسوند اگه کوک بمیره سوهو میشه. قاتل میفهمی؟من چطوری با یه قاتل ازدواج کنم؟(گریه)
م.ا.بیا پایین
مامانم اینو گفتو رفت پایین چرا اینا اینطوری رفتار میکنن؟چرا اینقدر سوهو رو دوست دارن؟
لباسامو عوض کردمو رفتم پایین روی مبل روبروی سوهو نشستم اما حتی نگاشم نکردم
سوهو.خوبی عشقم
ات.به من نگو عشقم
سوهو از داخل جیبش یه جعبه در اووردو گذاشت جلوی من
سوهو.این واسه توئه
ات.من احتیاجی به این جور چیزا ندارم
سوهو.این منم که تعیین میکنم نه تو،بازش کن
شرطا
۲۸ لایک
۲۵ کام
ات
چاقو رو گذاشت روی سینه ی کوک بعدش منو نگاه کرد
سوهو.اینطوری خوبه؟شاید بتونی عشقتو فراموش کنیو عاشقم شی درست نمیگم عزیزم؟
اشکام دونه دونه از چشام میوفتاد
ات.من که قرارع باهات ازدواج کنم،چرا میخای کوک رو بکشی؟باهاش کاری نداشته باش(گریه)
سوهو بدون توجه به حرفم به بادیگاردا نگاه کردو با سر بهشون علامت داد منو ببرن داخل ماشین،کلی تقلا کردم ازشون فرار کنم اما مگه میشد؟منو انداختن داخل ماشینو درو قفل از پنجره ماشین بیرونو نگاه کردم سوهو جونگ کوکو نگاه کردو یه چیزی در گوشش زمزمه کرد بعدشم با بی رحمی چاقو رو فرو کرد تو سینش
شدت اشکام بیشتر شد اینقدر گریه کردم که نمیتونستم درست نفس بکشم ای کاش یه گوشی داشتم تا بتونم به بیمارستان زنگ بزنم اما گوشیمو جا گذاشتم،یهو یه فکری به سرم زد سوهو بعد از اینکه به بادیگاردش زنگ زد گوشیشو گذاشت توی ماشین،جلو رو نگاه کردم گوشیش روی صندلی بود برش داشتمو سه بار رمزشو زدم اما هر سه بار اشتباه بود اگه یه بار دیگه میزدم گوشی قفل میشد،یکم به ذهنم فشار اووردم یهو به فکرم افتاد تاریخ تولدمو بزنم،تاریخ تولدمو زدمو گوشی باز شد سوهو چه اشغالی بودو من خبر نداشتم سریع زنگ زدم به بیمارستان ادرسو بهشون گفتم همین موقع سوهو اومدو با عصبانیت گوشی رو ازم گرفت،یع سیلی بهم زد اما اینبار اونقدر محکم بود که گوشه ی لبم پاره شد
پرش زمانی صبح
ات
دیشب سوهو منو رسوند خونه اما اونقدر حالم بد بود که نتونستم بخوابم،همش به فکر کوک بودم یعنی الان حالش خوبه؟اگه بلایی سرش بیاد خودمو میکشم،درسته اون آبروی منو توی فامیل برده بود اما هیچی برام مهم نبود مهم عشقیه که بین منو اونه و الان مطمئنم اونم هنوز عاشقمه اگه عاشقم نبود پس چرا دیشب داشت همراه ما میومد؟
مامانم وارد اتاق شد سریع اشکامو پاک کردم
م.ا.پاشو بیا پایین سوهو اومده کارت داره
ات.من دوست ندارم قیافه ی اون میکروب قاتلو ببینم بهش بگو بره
م.ا.تو قرارع با اون ازدواج کنی تا کی میخای این رفتارا رو باهاش داشته باشی؟
ات.چرا متوجه نیستی؟اون دیشب جلوی چشمای خودم به کوک آسیب رسوند اگه کوک بمیره سوهو میشه. قاتل میفهمی؟من چطوری با یه قاتل ازدواج کنم؟(گریه)
م.ا.بیا پایین
مامانم اینو گفتو رفت پایین چرا اینا اینطوری رفتار میکنن؟چرا اینقدر سوهو رو دوست دارن؟
لباسامو عوض کردمو رفتم پایین روی مبل روبروی سوهو نشستم اما حتی نگاشم نکردم
سوهو.خوبی عشقم
ات.به من نگو عشقم
سوهو از داخل جیبش یه جعبه در اووردو گذاشت جلوی من
سوهو.این واسه توئه
ات.من احتیاجی به این جور چیزا ندارم
سوهو.این منم که تعیین میکنم نه تو،بازش کن
شرطا
۲۸ لایک
۲۵ کام
۱۶.۵k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.