سه ارباب خشن
#سه_ارباب_خشن
پارت2
ا/ت:هه کور خوندین
ک یه دفعه کوک خم شد و با صدای بم تو صورتم گفت
کوک:میتونی قبول نکنی؟
اونقدر بهم نزدیک بود که وقتی تو صورتم حرف میزد نفسش به پوستم برخورد میکرد
نمیدونم چ حسی بود ولی یه دفه قلبم تو جاش لرزید
ک به خودم اومدم دیدم اونا رفتن
چند ساعت گذشته بود و من همچنان اینجا بودم که در باز شد و یه خانم اومد و دست و پامو باز کرد
بعد هم به زور دستمو گرفت و میکشید و به یه اتاق دیگه برد
بعد برا لباس خدمتکاری آورد و گفت:
برو حموم و اینارو بپوش تا بیام قوانین و برات بگم
بعد رفت منم چاره ی دیگ ای نداشتم باید فعلا به حرفشون گوش کنم تا بتونم فرار کنم بعد میام و انتقاممو ازشون میگیرم
رفتم حموم و آماده شدم بعد اون خدمتکاره اومد و شروع کرد به حرف زدن:اینجا چند تا قانون داره که باید اونارو رعایت کنی1هروز صبح ساعت هفت بیدار میشی و تا ساعت هفت و نیم وقت داری همه کارهاتو کنی
2هیچوقت کنجکاوی نمیکنی چون ممکنه به ضررت تموم شه
3هیچ وقت هیچ تو اتاق اربابان بدون اجازه نمیری اگه بهت اجازه دادن ک بری برا تمیزکاری حواست باشه دست به وسیله ای نزنی یا نشکنی
4هیچ وقت فکر فرار به سرت نزنه چون اون اتاق تنبیه و توام ک کارت ساختس
5همیشه ساعت ده شب برقا خاموش میشه
بعد از اینکه اون دختره کلی ور زد گف ک میتونم کارمو شروع کنم
منم رفتم و از اتاق پذیرایی شروع کردم خونه ی خیلی بزرگی بود
هیچ کس هم بنظر خونه نبود
تا شب همینطور خونه رو تمیز میکردم و خسته خسته شدم ک صدای در اومد و هرسه تا ارباب اومدن خونه بعد ک تهیونگ منو دید به پوزخند زد و رفت
منم ک کارم تموم شده بود سریع رفتم اتاقم و رو تخت افتادم و خوابیدم
تو خواب بودم ک....
پارت2
ا/ت:هه کور خوندین
ک یه دفعه کوک خم شد و با صدای بم تو صورتم گفت
کوک:میتونی قبول نکنی؟
اونقدر بهم نزدیک بود که وقتی تو صورتم حرف میزد نفسش به پوستم برخورد میکرد
نمیدونم چ حسی بود ولی یه دفه قلبم تو جاش لرزید
ک به خودم اومدم دیدم اونا رفتن
چند ساعت گذشته بود و من همچنان اینجا بودم که در باز شد و یه خانم اومد و دست و پامو باز کرد
بعد هم به زور دستمو گرفت و میکشید و به یه اتاق دیگه برد
بعد برا لباس خدمتکاری آورد و گفت:
برو حموم و اینارو بپوش تا بیام قوانین و برات بگم
بعد رفت منم چاره ی دیگ ای نداشتم باید فعلا به حرفشون گوش کنم تا بتونم فرار کنم بعد میام و انتقاممو ازشون میگیرم
رفتم حموم و آماده شدم بعد اون خدمتکاره اومد و شروع کرد به حرف زدن:اینجا چند تا قانون داره که باید اونارو رعایت کنی1هروز صبح ساعت هفت بیدار میشی و تا ساعت هفت و نیم وقت داری همه کارهاتو کنی
2هیچوقت کنجکاوی نمیکنی چون ممکنه به ضررت تموم شه
3هیچ وقت هیچ تو اتاق اربابان بدون اجازه نمیری اگه بهت اجازه دادن ک بری برا تمیزکاری حواست باشه دست به وسیله ای نزنی یا نشکنی
4هیچ وقت فکر فرار به سرت نزنه چون اون اتاق تنبیه و توام ک کارت ساختس
5همیشه ساعت ده شب برقا خاموش میشه
بعد از اینکه اون دختره کلی ور زد گف ک میتونم کارمو شروع کنم
منم رفتم و از اتاق پذیرایی شروع کردم خونه ی خیلی بزرگی بود
هیچ کس هم بنظر خونه نبود
تا شب همینطور خونه رو تمیز میکردم و خسته خسته شدم ک صدای در اومد و هرسه تا ارباب اومدن خونه بعد ک تهیونگ منو دید به پوزخند زد و رفت
منم ک کارم تموم شده بود سریع رفتم اتاقم و رو تخت افتادم و خوابیدم
تو خواب بودم ک....
۲۴.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.