تکپارتی
#تکپارتی
'وقتی ولت کرده بود و تو...
"ات ویو"
روی لبهی ساختمون نیمهکارهی داییم وایساده بودم...
نسیم ملایمی میوزید کل باعث میشد موهام رقص باد شن...
دستام رو با حالت ضربدری رویه بدنم گذاشته بودم (امیدوارم منظورمو فهمیده باشین)
که با صدای چیر چیر در نگاهمو به سمت در دادم.. "اوه جکسون، خوش اومدی!"
جکسون هم گفت: "مرسی ات.. اینجا چیکار میکنی؟"
آهی کشیدم و ادامه دادم:
"نمیدونم... شاید برای خوابیدن اومدم اینجا"
_"هی ات، منظورت چیه؟"
+"شاید خواب ابدی.. هعی میدونی؟ اون منو نمیخواد پس دلیلم برای ادامهی زندگی چیه؟ عام راستش خداحافظ جکسون!" لبخند*
و یهو دستامو باز کردم و اینبار خودمو رقص باد کردم..
چشمامو بستم که یهو حس کردم رویه یه چیزی فرود کردم... چشمامو که باز کردم دیدم روی تختبادیام... روبه رومو که نگاه کردم جیمینو دیدم
"اجازه دارم طعم لباتو بچشم؟"
که یهو خودم به سمت لباش رفتم..
'وقتی ولت کرده بود و تو...
"ات ویو"
روی لبهی ساختمون نیمهکارهی داییم وایساده بودم...
نسیم ملایمی میوزید کل باعث میشد موهام رقص باد شن...
دستام رو با حالت ضربدری رویه بدنم گذاشته بودم (امیدوارم منظورمو فهمیده باشین)
که با صدای چیر چیر در نگاهمو به سمت در دادم.. "اوه جکسون، خوش اومدی!"
جکسون هم گفت: "مرسی ات.. اینجا چیکار میکنی؟"
آهی کشیدم و ادامه دادم:
"نمیدونم... شاید برای خوابیدن اومدم اینجا"
_"هی ات، منظورت چیه؟"
+"شاید خواب ابدی.. هعی میدونی؟ اون منو نمیخواد پس دلیلم برای ادامهی زندگی چیه؟ عام راستش خداحافظ جکسون!" لبخند*
و یهو دستامو باز کردم و اینبار خودمو رقص باد کردم..
چشمامو بستم که یهو حس کردم رویه یه چیزی فرود کردم... چشمامو که باز کردم دیدم روی تختبادیام... روبه رومو که نگاه کردم جیمینو دیدم
"اجازه دارم طعم لباتو بچشم؟"
که یهو خودم به سمت لباش رفتم..
۸.۲k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.