پارت ۲۳:)
با نوک پاش در اتاق رو باز کرد...
ا/ت رو روی میزش گذاشت و به سمت تخت رفت و لیوانی که اون کنار بود رو برداشت و دوباره و به سمت ا/ت رفت
(آب قند آماده کنید:)
آروم بوسه ای به گونش زد: نترس نمیخوام کاری کنم که اسیب ببینی
لباشو روی لب پایینی ا/ت گذاشت و شروع کرد به مک زدن
ا/ت یکمی دردش گرفته بود برای همین دستاشو روی شونه های پهنش گذاشت و فشار داد
آروم ازش جدا شد و تمام خون کثیفی که توی دهنش بود رو توی لیوان خالی کرد
+چ..چیکار کردی؟
_خون اونا آلودس ...بعدا مریض میشدی باید اینکارو می کردم
+اون خون من بود؟
_خون تو بود ولی خون کثیف مینهیوک قاطیش شده بود...
رفت عقب و گفت: به هرحال من میرم بیرون میتونی لباستو عوض کنی و بخوابی
خواست که بره اما ا/ت بازوشو گرفت و از روی میز پرید پایین: جونگ کوک...میشه نری من میترسم...
تعجبی نکرد هرکسی بود توی این شرایط می ترسید..
بغلش کرد و گفت: باشه نمیرم
-صبح روز بعد-
با حس خفگی بیدار شد
چشماشو چند بار باز و بسته کرد تا دیدش بهتر بشه..
جونگ کوک بود که محکم بغلش کرده بود
آروم جوری که بیدار نشه پیشونیش رو بوسید و از بغلش بیرون اومد
بعد از انجام دادن روتین صبحش از اتاق بیرون رفت که با جیونگ چشم تو چشم شد
+خدای من جیونگ حالت خوبه؟
-اونی[گریه]
محکم بغلش کرد: اونی ببخشید که نتونستم کمکت کنم[گریه]
ا/ت: دیونه چی داری میگی میدونی چقدر ترسیدم که بلایی سرت اومده باشه ..
ا/ت رو روی میزش گذاشت و به سمت تخت رفت و لیوانی که اون کنار بود رو برداشت و دوباره و به سمت ا/ت رفت
(آب قند آماده کنید:)
آروم بوسه ای به گونش زد: نترس نمیخوام کاری کنم که اسیب ببینی
لباشو روی لب پایینی ا/ت گذاشت و شروع کرد به مک زدن
ا/ت یکمی دردش گرفته بود برای همین دستاشو روی شونه های پهنش گذاشت و فشار داد
آروم ازش جدا شد و تمام خون کثیفی که توی دهنش بود رو توی لیوان خالی کرد
+چ..چیکار کردی؟
_خون اونا آلودس ...بعدا مریض میشدی باید اینکارو می کردم
+اون خون من بود؟
_خون تو بود ولی خون کثیف مینهیوک قاطیش شده بود...
رفت عقب و گفت: به هرحال من میرم بیرون میتونی لباستو عوض کنی و بخوابی
خواست که بره اما ا/ت بازوشو گرفت و از روی میز پرید پایین: جونگ کوک...میشه نری من میترسم...
تعجبی نکرد هرکسی بود توی این شرایط می ترسید..
بغلش کرد و گفت: باشه نمیرم
-صبح روز بعد-
با حس خفگی بیدار شد
چشماشو چند بار باز و بسته کرد تا دیدش بهتر بشه..
جونگ کوک بود که محکم بغلش کرده بود
آروم جوری که بیدار نشه پیشونیش رو بوسید و از بغلش بیرون اومد
بعد از انجام دادن روتین صبحش از اتاق بیرون رفت که با جیونگ چشم تو چشم شد
+خدای من جیونگ حالت خوبه؟
-اونی[گریه]
محکم بغلش کرد: اونی ببخشید که نتونستم کمکت کنم[گریه]
ا/ت: دیونه چی داری میگی میدونی چقدر ترسیدم که بلایی سرت اومده باشه ..
۳۵.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.