غیرممکن
غیرممکن
پارت یک
ویو ات
با صدای الارم پاشدم رفتم دسشویی خودمو مرتب کردم
امروز اقای مینهو گفته بود که صبحانشو تو اتاقش میخوره که من باید ببرمش.
وقتی اماده شدم رفتم پایین پیش اجوما، سلام اجوما
اجوما: سلام دخترم
ات: صبحانه اقای مینهو امادس ببرم؟
اجوما: اره دخترم امادس بیا ببر
ات ویو
صبحونشو بردم جلوی اتاق وایسادم خودمو مرتب کردمو در زدم ولی صدایی نیومد، یسری دیگه در زدم ولی بازم چیزی نگف😐
پس تصمیم گرفتم برم تو درو که باز کردم تق خوردم به یچیز سفت سرمو که بالا اوردم دیدم اقای مینهو جلومه با یه حوله ک پیچیده بود دور کمرش.
واییی چقد جذابه اوووو سیکس پکاشو
ویو مینهو
ساعت شیش بود که کوک بهم زنگ زدو گفت میاد خونم و از اونجا میریم بالاسر محموله ها، وقتی ک قط کرد دیگه خابم نبردو رفتم حموم از حموم اومدم بیرون میخاستم برم پیش اجوما که یچیز کوچولو خورد بهم نگاش که کردم ات بود ات الان دوماهه پیش من کار میکنه و دختر خوبیه حس میکنم بهش یه حسایی دارم ولی بیخیال 🗿
پارت یک
ویو ات
با صدای الارم پاشدم رفتم دسشویی خودمو مرتب کردم
امروز اقای مینهو گفته بود که صبحانشو تو اتاقش میخوره که من باید ببرمش.
وقتی اماده شدم رفتم پایین پیش اجوما، سلام اجوما
اجوما: سلام دخترم
ات: صبحانه اقای مینهو امادس ببرم؟
اجوما: اره دخترم امادس بیا ببر
ات ویو
صبحونشو بردم جلوی اتاق وایسادم خودمو مرتب کردمو در زدم ولی صدایی نیومد، یسری دیگه در زدم ولی بازم چیزی نگف😐
پس تصمیم گرفتم برم تو درو که باز کردم تق خوردم به یچیز سفت سرمو که بالا اوردم دیدم اقای مینهو جلومه با یه حوله ک پیچیده بود دور کمرش.
واییی چقد جذابه اوووو سیکس پکاشو
ویو مینهو
ساعت شیش بود که کوک بهم زنگ زدو گفت میاد خونم و از اونجا میریم بالاسر محموله ها، وقتی ک قط کرد دیگه خابم نبردو رفتم حموم از حموم اومدم بیرون میخاستم برم پیش اجوما که یچیز کوچولو خورد بهم نگاش که کردم ات بود ات الان دوماهه پیش من کار میکنه و دختر خوبیه حس میکنم بهش یه حسایی دارم ولی بیخیال 🗿
۱۲.۰k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.