عشق ابدی پارت ۱۳
عشق ابدی پارت ۱۳
ویو جیمین
که یهو چشماش رو باز کرد ؛ شتتتتتت
یکم تو جام اینور اون ور شدم و نگاهم رو ازش گرفتم
ناخودآگاه نگاهم رفت سمت چشماش
ر...رنگ چشماش عوض شده . نه!
تک خنده ای کردم و گفتم
-ی...یونگی ، هه خوببب خوبی؟
+جیمین ؟ (خمار و بم)
-ب....بله
+بابام کجاست؟
-پایین
+همین الان بهش بگو بیاد (خمار)
-با...شه
رفتم پایین ، عجیب بود چشه؟
-عمو؟!
÷جانم؟
-ی...یونگی کارتون...داره.
÷باشه عزیزم
و باباش رفت بالا و بعد ۱۰ مین بابام هم رفت بالا . نگران بودم ، چند دقیقه ای میشد باهم بالا بودن ، بعد اومدن پایین و بهم گفتن برم بالا.
ویو یونگی
حالم خیلی بد بود ، چند روز بود خون نخورده بودم . وقتی که بیهوش شدم بشدت تشنه بودم. چشمام رو باز کردم و اولین کسی که دیدم جیمین بود . آخ نه تروخدا نه . جیمین ازم دور شو ؛ من....من نمیتونم تحمل کنم
میخوامت . میخوامت!!
بهش گفتم به بابام بگه بیاد ، تا بابام بیاد نشستم رو تخت
وقتی بابام اومد با همون چشمای قرمزم نگاهش کردم ؛ مثل اینکه متوجه شده بود نیاز دارم
÷یونگی ! الان؟!
+ب...بابا ، خیلی تشنه ام و چند روزه هیچی نخوردم .
÷الان کیو بیارم آخه؟ چجوری میخوای خون بخوری ؟
+نمیدونم بابا . اگر میدونستم چیکار کنم نمیگفتم بیای که
÷آه آیش خدا .
&چیشده ؟!
+ع...عمو
÷شوگا نیاز به خون داره و الان هم هیچ راه کاری نیست .
&الان؟ چجوری آخه؟
÷آره ، و اینکه نمیدونم کی رو براش جور کنم.
عمو بعد یکم تردید گفت.
& جیمین(جدی)
÷چی؟!!! نه نه
+ن...نه عمو
&هیچ کس دیگه ای جز جیمین مناسبش نیست . کاری نمیتونی بکنی . درضمن یه چیزی هست که... حالا بعدا میگم . فعلا صداش میکنیم بیاد بالا . تو هم ازش استفاده کن ؛ فقط حواست باشه که از گردنش بخوری . از...گر...دن(از گردن رو تیکه تیکه گفت)
÷تو مطمئنی؟!
&آره (لبخند)
&خیله خب ما الان میریم پایین و بهش میگیم بیاد بالا
+عمو...مرسی.
&تشکر لازم نیست ، به هر حال داری از خون عشق آینده آن میخوری(چشمک)
هاااااا؟؟؟ عشق آینده ؟؟؟ وات دا فاز؟ چرا ضربان قلبم انقدر تنده؟ آه آیشششش
بعد چند مین جیمین اومد بالا ...
خب خب اینم پارت بعد ...
ویو جیمین
که یهو چشماش رو باز کرد ؛ شتتتتتت
یکم تو جام اینور اون ور شدم و نگاهم رو ازش گرفتم
ناخودآگاه نگاهم رفت سمت چشماش
ر...رنگ چشماش عوض شده . نه!
تک خنده ای کردم و گفتم
-ی...یونگی ، هه خوببب خوبی؟
+جیمین ؟ (خمار و بم)
-ب....بله
+بابام کجاست؟
-پایین
+همین الان بهش بگو بیاد (خمار)
-با...شه
رفتم پایین ، عجیب بود چشه؟
-عمو؟!
÷جانم؟
-ی...یونگی کارتون...داره.
÷باشه عزیزم
و باباش رفت بالا و بعد ۱۰ مین بابام هم رفت بالا . نگران بودم ، چند دقیقه ای میشد باهم بالا بودن ، بعد اومدن پایین و بهم گفتن برم بالا.
ویو یونگی
حالم خیلی بد بود ، چند روز بود خون نخورده بودم . وقتی که بیهوش شدم بشدت تشنه بودم. چشمام رو باز کردم و اولین کسی که دیدم جیمین بود . آخ نه تروخدا نه . جیمین ازم دور شو ؛ من....من نمیتونم تحمل کنم
میخوامت . میخوامت!!
بهش گفتم به بابام بگه بیاد ، تا بابام بیاد نشستم رو تخت
وقتی بابام اومد با همون چشمای قرمزم نگاهش کردم ؛ مثل اینکه متوجه شده بود نیاز دارم
÷یونگی ! الان؟!
+ب...بابا ، خیلی تشنه ام و چند روزه هیچی نخوردم .
÷الان کیو بیارم آخه؟ چجوری میخوای خون بخوری ؟
+نمیدونم بابا . اگر میدونستم چیکار کنم نمیگفتم بیای که
÷آه آیش خدا .
&چیشده ؟!
+ع...عمو
÷شوگا نیاز به خون داره و الان هم هیچ راه کاری نیست .
&الان؟ چجوری آخه؟
÷آره ، و اینکه نمیدونم کی رو براش جور کنم.
عمو بعد یکم تردید گفت.
& جیمین(جدی)
÷چی؟!!! نه نه
+ن...نه عمو
&هیچ کس دیگه ای جز جیمین مناسبش نیست . کاری نمیتونی بکنی . درضمن یه چیزی هست که... حالا بعدا میگم . فعلا صداش میکنیم بیاد بالا . تو هم ازش استفاده کن ؛ فقط حواست باشه که از گردنش بخوری . از...گر...دن(از گردن رو تیکه تیکه گفت)
÷تو مطمئنی؟!
&آره (لبخند)
&خیله خب ما الان میریم پایین و بهش میگیم بیاد بالا
+عمو...مرسی.
&تشکر لازم نیست ، به هر حال داری از خون عشق آینده آن میخوری(چشمک)
هاااااا؟؟؟ عشق آینده ؟؟؟ وات دا فاز؟ چرا ضربان قلبم انقدر تنده؟ آه آیشششش
بعد چند مین جیمین اومد بالا ...
خب خب اینم پارت بعد ...
۱.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.