رویای من . پارت 33
دکتر : اصلا باورمون نمیشه ... اخه چطور؟ خوشبختانه زنده موند ... منو همکارامون تاحالا همچین موردی نداشتیم . تبریک می گم
کوک: خیلیییی ازتوون ممنونم خیلیییی ... ( افتادم زمین بپاش ) . مرسیی
دکتر : شما؟
کوک: من جئون هستم
دکتر : اقای جئون نیاز به اینکار نیست لطفا بلند شید ( با خجالت و تعجب و لبخند )
پاشدم
کوک: خیلی ازتون ممنونمم میتونم برم ببینمش؟؟
دکتر: بله ... فقط اسم بیمار چیه؟ ... یهویی شد وقت نکردم بپرسم
کوک : مین این سوک
دکتر : خانم مین ممکنه یزره دیر بهوش بیان . چون از جای بلندی افتاده . احتمالا قصد خودکشی داشته . و اینکه ی شانسی که اوردید به موقع اومدید بیمارستان ، مگرنه حتی اگه 1 ثانیه دیرتر میومدید ممکن بود بیمار رو از دست بدیم . سرش هم ضربه دیده اما ما اونو با عمل برطرف میکنیم
کوک: بله ممنوون
( کوک )
گفت خودکشی؟ هووففف جینا راست میگفت ... بخاطر این بود که اون سوال رو ازم پرسید . یا بیحال بود . سعی میکرد جلوم لبخند بزنه ... هعیی . من که همه ی اینارو دیدم چرا از همون اول دنبالش نرفتم ...
رفتم تو
تمام بدنش زخمی شده بود . با سر خونی رو تخت خوابیده بود
هی
بزار به جینا زنگ بزنم ... اطلاع بدم
گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به جینا
کوک : الو . سلام جینا ( با بغض )
جینا : سلاامم ، تو حالت خوبه؟
همینطور که داشتم به این سوک نگاه میکردم جواب دادم
کوک: اره خوبم . میشه منو ببخشی ؟ ( با بغض )
جینا : چی شده؟ برای چی؟
کوک: حق با تو بود ... من این همه دیدم . شنیدم . چرا از اول دنبالش نرفتم؟ ( با بغض )
جینا: یعنی چی؟ درست توضیح بده . این سوک طوریش شده؟؟ ( با حالت نگرانی )
کوک: گفته بودم این سوک نزدیک ی برجه ( با بغض
جینا : خببب؟؟
کوک: از اون برج خودکشی کرده . خودشو از برج پرت کرد . چند دقیقه پیش اوردمش بیمارستان . دکترا بهش دستگاه شک زدن. تمام بدنش خونیه ( گریه )
جینا : واییییی ... چییییی... بگو کجاییدددد منم بیاااامممم. لطفاااااا .... حالشششش خوبههه نه؟ این سوک دیووونهه . بگو که نمردهه ( با گریه )
کوک: اروم باش . دکترا گفتند تاحالا همچین موردی نداشتن . و براشون خیلی عجیبه . اما زنده موند
جینا: .... ( گریه )
کوک:جینا
جینا: من اینطوری نمیتونمم . لوکیشن بفرست با جونگهیی میامم
کوک: باشه . مراقب باشید . عجله هم نکنید
گوشی رو قطع کردم
( پرش زمانی به چند مین بعد )
( جینا )
....
کپی ممنوع ❌
کوک: خیلیییی ازتوون ممنونم خیلیییی ... ( افتادم زمین بپاش ) . مرسیی
دکتر : شما؟
کوک: من جئون هستم
دکتر : اقای جئون نیاز به اینکار نیست لطفا بلند شید ( با خجالت و تعجب و لبخند )
پاشدم
کوک: خیلی ازتون ممنونمم میتونم برم ببینمش؟؟
دکتر: بله ... فقط اسم بیمار چیه؟ ... یهویی شد وقت نکردم بپرسم
کوک : مین این سوک
دکتر : خانم مین ممکنه یزره دیر بهوش بیان . چون از جای بلندی افتاده . احتمالا قصد خودکشی داشته . و اینکه ی شانسی که اوردید به موقع اومدید بیمارستان ، مگرنه حتی اگه 1 ثانیه دیرتر میومدید ممکن بود بیمار رو از دست بدیم . سرش هم ضربه دیده اما ما اونو با عمل برطرف میکنیم
کوک: بله ممنوون
( کوک )
گفت خودکشی؟ هووففف جینا راست میگفت ... بخاطر این بود که اون سوال رو ازم پرسید . یا بیحال بود . سعی میکرد جلوم لبخند بزنه ... هعیی . من که همه ی اینارو دیدم چرا از همون اول دنبالش نرفتم ...
رفتم تو
تمام بدنش زخمی شده بود . با سر خونی رو تخت خوابیده بود
هی
بزار به جینا زنگ بزنم ... اطلاع بدم
گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به جینا
کوک : الو . سلام جینا ( با بغض )
جینا : سلاامم ، تو حالت خوبه؟
همینطور که داشتم به این سوک نگاه میکردم جواب دادم
کوک: اره خوبم . میشه منو ببخشی ؟ ( با بغض )
جینا : چی شده؟ برای چی؟
کوک: حق با تو بود ... من این همه دیدم . شنیدم . چرا از اول دنبالش نرفتم؟ ( با بغض )
جینا: یعنی چی؟ درست توضیح بده . این سوک طوریش شده؟؟ ( با حالت نگرانی )
کوک: گفته بودم این سوک نزدیک ی برجه ( با بغض
جینا : خببب؟؟
کوک: از اون برج خودکشی کرده . خودشو از برج پرت کرد . چند دقیقه پیش اوردمش بیمارستان . دکترا بهش دستگاه شک زدن. تمام بدنش خونیه ( گریه )
جینا : واییییی ... چییییی... بگو کجاییدددد منم بیاااامممم. لطفاااااا .... حالشششش خوبههه نه؟ این سوک دیووونهه . بگو که نمردهه ( با گریه )
کوک: اروم باش . دکترا گفتند تاحالا همچین موردی نداشتن . و براشون خیلی عجیبه . اما زنده موند
جینا: .... ( گریه )
کوک:جینا
جینا: من اینطوری نمیتونمم . لوکیشن بفرست با جونگهیی میامم
کوک: باشه . مراقب باشید . عجله هم نکنید
گوشی رو قطع کردم
( پرش زمانی به چند مین بعد )
( جینا )
....
کپی ممنوع ❌
۷.۳k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.