ترس از گذشته 5
ببخشید دیر پارت دادم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه از زبان نویسنده
وقتی صبح شد یوکی دوباره همرو به روش دیشب بیدار
کرد و ران و اوراکو هردو از یوکی خداحافظی کردن
یوکینه به یوکی گفت
یوکینه: امروز مدرسه تعطیله اگه خواستی جایی بری برو
یوکی: باشه
ساعت5:6دقیقه شده بود و یوکینه رفت بیرون
یوکی هم حوصلش سر رفته بود یه زنگ به مایکی زد
یوکی: سلام مایکییی
مایکی:سلام یوکی چان
یوکی: مایکی اما وقتش ازاده بریم بیرون؟
مایکی: اره تا یه ساعت دیگه بیا اینجا
یوکی باشه
از زبان یوکی
خب برم یه دوش 10 دقیقه ای بگیرم
رفتم یه دوش گرفتم برگشتم لباس رسمی همیشگیمو پوشیدم و یه بالم لب زدم(لباسش پارت قبلی بود)
و رفتم پیش اما چان
وقتی رفتم اونجا بهش سلام کردم و گفتم بریم ساحل
اونم قبول کرد
وقتی رسیدیم هواش یکمممم ابری شده بود ولی اهمیت ندادیم
در اخر اما رو مجبور کردم که به دراکن جونشم بگه بیاد اونم مایکی رو اورد مایکی هم سانزو و دادشمو
وقتی بقیه هم رسیدن با اونا هم خوش و بش کردیم من یکم رفتم تو گوشیم دیدم یه ویدیو از کیساکی عنتر برام اومده
بازش کردم و دیدم اوراکو رو گروگان گرفتن و میخوان بکشنش
یه لبخند بسیار سادیسمی زدم و.....
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایده نداشتم🥲
𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادامه از زبان نویسنده
وقتی صبح شد یوکی دوباره همرو به روش دیشب بیدار
کرد و ران و اوراکو هردو از یوکی خداحافظی کردن
یوکینه به یوکی گفت
یوکینه: امروز مدرسه تعطیله اگه خواستی جایی بری برو
یوکی: باشه
ساعت5:6دقیقه شده بود و یوکینه رفت بیرون
یوکی هم حوصلش سر رفته بود یه زنگ به مایکی زد
یوکی: سلام مایکییی
مایکی:سلام یوکی چان
یوکی: مایکی اما وقتش ازاده بریم بیرون؟
مایکی: اره تا یه ساعت دیگه بیا اینجا
یوکی باشه
از زبان یوکی
خب برم یه دوش 10 دقیقه ای بگیرم
رفتم یه دوش گرفتم برگشتم لباس رسمی همیشگیمو پوشیدم و یه بالم لب زدم(لباسش پارت قبلی بود)
و رفتم پیش اما چان
وقتی رفتم اونجا بهش سلام کردم و گفتم بریم ساحل
اونم قبول کرد
وقتی رسیدیم هواش یکمممم ابری شده بود ولی اهمیت ندادیم
در اخر اما رو مجبور کردم که به دراکن جونشم بگه بیاد اونم مایکی رو اورد مایکی هم سانزو و دادشمو
وقتی بقیه هم رسیدن با اونا هم خوش و بش کردیم من یکم رفتم تو گوشیم دیدم یه ویدیو از کیساکی عنتر برام اومده
بازش کردم و دیدم اوراکو رو گروگان گرفتن و میخوان بکشنش
یه لبخند بسیار سادیسمی زدم و.....
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایده نداشتم🥲
𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ ִ ۫ 𓂃ꔫ
۲.۱k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.