دواج اجباری
دواج اجباری
پارت 3
ویو ا/ت
جوری حالم بد بود که واقعا میخواستم بمیرممم
5مین بعد
دکتر: ا/ت خانم شما چی خوردید؟(با حالت تعجب)
ا/ت: من فقد کیک خوردم
دکتر: اون کیکه فاسد شده بود
ا/ت: و. ولی من نمیدونستم(اره ا/ت خانم تو اصلا نمیدونستیی)
دکتر: خب باشه همراه نداری
آیو: من مادرشم
نامجون: من پدرشم
جونگکوک: من نامزده شم
ا/ت: جونگکوک دوباره تکرار کن
جونگکوک: تو قراره زن من بشی
ا/ت: کی گفته؟؟
جونگکوک: بابات مامانت بابام
ا/ت: برووو باباااا
نامجون: بسسسس کنیددد عههه
ا/ت: بابا من زن این نمیشمممم(با داد بلند)
نامجون: دیگه شرط بود تو وقتی که بچه بودی بابای جونگکوک ازت خوشش اومده بودد(با داد نسبتا بلند)
ا/ت: چ. چطور تونستییی(با بغض و عصبانی)
ویو جونگکوک
ای قلبم اتیش میگیره وقتی میبینم داره گریه میکنه
ویو ا/ت
خاستم گریه کنم ولی بزور بغضمو قورت دادم فقد من نمیدونم چی تو من دیده از بچه گی فک نمیکرد الان زشت شده باشم
ویو ایو
چرا دخترم باید بزور با یه مافیا قرار بزاره خدا میدونه اگه بهش گوش نده چیکار میکنه دخترمو دورش بگردم
ایو: دخترم
ا/ت: تو دیگه دختری به نام ا/ت نداری حتی با توام بابا
نامجون: دخترمممم
ا/ت: یک باااررر گفتممم(با عصبانیت)
ادمین: بچه ها میدونم دارید میگید که دکتره کجاست هنوز تو اتاقه بچه ها نه تو اتاق نیستم رفت بیرون
ایو: دخترم میدونی منم به این ازدواج راضی نیستم(تو گوش ا/ت گفت)
میدونم خیلی کم شد ببخشید ʕ ꈍᴥꈍʔ
پارت 3
ویو ا/ت
جوری حالم بد بود که واقعا میخواستم بمیرممم
5مین بعد
دکتر: ا/ت خانم شما چی خوردید؟(با حالت تعجب)
ا/ت: من فقد کیک خوردم
دکتر: اون کیکه فاسد شده بود
ا/ت: و. ولی من نمیدونستم(اره ا/ت خانم تو اصلا نمیدونستیی)
دکتر: خب باشه همراه نداری
آیو: من مادرشم
نامجون: من پدرشم
جونگکوک: من نامزده شم
ا/ت: جونگکوک دوباره تکرار کن
جونگکوک: تو قراره زن من بشی
ا/ت: کی گفته؟؟
جونگکوک: بابات مامانت بابام
ا/ت: برووو باباااا
نامجون: بسسسس کنیددد عههه
ا/ت: بابا من زن این نمیشمممم(با داد بلند)
نامجون: دیگه شرط بود تو وقتی که بچه بودی بابای جونگکوک ازت خوشش اومده بودد(با داد نسبتا بلند)
ا/ت: چ. چطور تونستییی(با بغض و عصبانی)
ویو جونگکوک
ای قلبم اتیش میگیره وقتی میبینم داره گریه میکنه
ویو ا/ت
خاستم گریه کنم ولی بزور بغضمو قورت دادم فقد من نمیدونم چی تو من دیده از بچه گی فک نمیکرد الان زشت شده باشم
ویو ایو
چرا دخترم باید بزور با یه مافیا قرار بزاره خدا میدونه اگه بهش گوش نده چیکار میکنه دخترمو دورش بگردم
ایو: دخترم
ا/ت: تو دیگه دختری به نام ا/ت نداری حتی با توام بابا
نامجون: دخترمممم
ا/ت: یک باااررر گفتممم(با عصبانیت)
ادمین: بچه ها میدونم دارید میگید که دکتره کجاست هنوز تو اتاقه بچه ها نه تو اتاق نیستم رفت بیرون
ایو: دخترم میدونی منم به این ازدواج راضی نیستم(تو گوش ا/ت گفت)
میدونم خیلی کم شد ببخشید ʕ ꈍᴥꈍʔ
۱۷.۲k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.