پارت ۱۴ رمان (بد بوی من // My bad boy )
#بی_تی_اس #بد_بوی_من #فیک #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #رمان #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
_عه!باشه.. (ا.ت رو براید استایل بغل کرد و بردش و همه در تعجب بودند)
+یااااا ولممم کننننن بهم دست نزنننن برو اونورررر
_ایششش ساکت باش دیگه (گذاشتش توی یه کلاس خالی و گفت)
_وایسا الان برات لباس میارم زود عوض کن بیا منتظرتم
+به تو چه اخه ها؟ ب ت چ!.....خب چون لباس ندارم قبول میکنم..
(بعد چند دیقه ته با لباس فرم و یه بسته دستمال داد به ا.ت و رفت بیرون و دم در وایساد تا کسی نیاد)
+(لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون)
_هوم؟اومدی..
+اره.......مرسی
_هوممم...وسایلتو جمع کن زودتر میریم از مدرسه بیرون که برای مهمونی آماده شیم
+باشه....عام...ته...وی!
_هوم؟
+میگم....اممم چیزه...ببخشید سرت داد زدم و خاستم بگم که دختر عموتم...خیلی عصبانی بود......
_ولش کن مهم نیس...دم مدرسه منتظرم
+وایسا! تو منو میبری؟خودم راننده دارم
_اره...رانندت امروز رو مرخصی گرفته پدرت گفت من ببرمت
+پس...اوکی..حالا میایم
_میایم؟چه وون خودش پدرش میاد دنبالش انگار میخوان خانوادگی برن اونجا
+تو چرا از همه چی خبر داری و من هیچی؟
_چون من همه جا چشم دارم...حالا برو وقتمو نگیر
+گگگگگگ(رفتم سوار ماشینش شدم و رفتیم خونه ی خودمون و خودشم رفت و گفت که دو ساعت دیگه میاد دنبالم منم رفتم لباسامو پوشیدمو آماده منتظرش بودم که زنگ در خورد و رفتم بیرون و دیدم که یه کت و شلوار مشکی و شیک پوشیده که خیلی بهش میاد)
_نمیخای بیای؟
+ها؟آره...اره اومدم...خوشتیپ شدیا
_میدونم
+(چشم غره)
_(خنده) خب بابا توعم ممنون تو هم زیبا شدی خوبه؟
+هوم...حالا خوب شد
(رسیدیم به مهمونی وقتی که دم در رسیدیم من بازوی ته رو گرفتم و به سمت سالن حرکت کردیم....اونجا همه ی آدم های معروف نشستن روی صندلی های مخصوصشون که به نامشون بود...من و ته هم با راهنمایی یکی از کارکنا رفتیم نشستیم سر میز مخصوص دونفرمون.....چند دقیقه گذشت که من تونستم چه وون رو پیدا کنم و تا دیدمش بهش علامت دادم که بیاد)
×سلام ا.ت من جام اونجا کنار جینه میرم بشینم
+عام...باشه برو
+هوففف ته حوصلم سر رفتتتتت
_خب چیکار کنم به نظرت من حوصلم سر نرفت؟
+اوففف من نمیدونم یه کاری کن دیگه..
_...😐 (پوکر فیس)
تا پارت بعد بایی♡
_عه!باشه.. (ا.ت رو براید استایل بغل کرد و بردش و همه در تعجب بودند)
+یااااا ولممم کننننن بهم دست نزنننن برو اونورررر
_ایششش ساکت باش دیگه (گذاشتش توی یه کلاس خالی و گفت)
_وایسا الان برات لباس میارم زود عوض کن بیا منتظرتم
+به تو چه اخه ها؟ ب ت چ!.....خب چون لباس ندارم قبول میکنم..
(بعد چند دیقه ته با لباس فرم و یه بسته دستمال داد به ا.ت و رفت بیرون و دم در وایساد تا کسی نیاد)
+(لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون)
_هوم؟اومدی..
+اره.......مرسی
_هوممم...وسایلتو جمع کن زودتر میریم از مدرسه بیرون که برای مهمونی آماده شیم
+باشه....عام...ته...وی!
_هوم؟
+میگم....اممم چیزه...ببخشید سرت داد زدم و خاستم بگم که دختر عموتم...خیلی عصبانی بود......
_ولش کن مهم نیس...دم مدرسه منتظرم
+وایسا! تو منو میبری؟خودم راننده دارم
_اره...رانندت امروز رو مرخصی گرفته پدرت گفت من ببرمت
+پس...اوکی..حالا میایم
_میایم؟چه وون خودش پدرش میاد دنبالش انگار میخوان خانوادگی برن اونجا
+تو چرا از همه چی خبر داری و من هیچی؟
_چون من همه جا چشم دارم...حالا برو وقتمو نگیر
+گگگگگگ(رفتم سوار ماشینش شدم و رفتیم خونه ی خودمون و خودشم رفت و گفت که دو ساعت دیگه میاد دنبالم منم رفتم لباسامو پوشیدمو آماده منتظرش بودم که زنگ در خورد و رفتم بیرون و دیدم که یه کت و شلوار مشکی و شیک پوشیده که خیلی بهش میاد)
_نمیخای بیای؟
+ها؟آره...اره اومدم...خوشتیپ شدیا
_میدونم
+(چشم غره)
_(خنده) خب بابا توعم ممنون تو هم زیبا شدی خوبه؟
+هوم...حالا خوب شد
(رسیدیم به مهمونی وقتی که دم در رسیدیم من بازوی ته رو گرفتم و به سمت سالن حرکت کردیم....اونجا همه ی آدم های معروف نشستن روی صندلی های مخصوصشون که به نامشون بود...من و ته هم با راهنمایی یکی از کارکنا رفتیم نشستیم سر میز مخصوص دونفرمون.....چند دقیقه گذشت که من تونستم چه وون رو پیدا کنم و تا دیدمش بهش علامت دادم که بیاد)
×سلام ا.ت من جام اونجا کنار جینه میرم بشینم
+عام...باشه برو
+هوففف ته حوصلم سر رفتتتتت
_خب چیکار کنم به نظرت من حوصلم سر نرفت؟
+اوففف من نمیدونم یه کاری کن دیگه..
_...😐 (پوکر فیس)
تا پارت بعد بایی♡
۹.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.