تک پارتی
(وقتی باردار نمیشدی و اونا و....)
آت :ه هیونجین
هیونجین :تو بهمون دروغ گفتی آره (عربده )
آت :فیلیکس س یک کاری کن میترسم (بغض )
فیلیکس که همیشه پشتت بود و جلوی هیونجین رو میگرفت گفت
فیلیکس :همش تقصیر توسعه که ما نمیتونیم پدر بودن رو تجربه کنیم (داد و گریه)
آت :پس تقصیر منه ها من درسته حق با توعه اگر انتخاب من ترک کردن پدر مادرم بخاطر نیاز های شما نبود معلومه حق با توعه چند دفعه برام تلاش کردید چند دفعه یک دفعه شد به اینکه حالم خوبه یا نه فکر کنید شده ازتون متنفرم (جیغ)
آت :من یک وسیله برای نیاز های همه بودم ببخشید که اینو فراموش کردم فکر کنم بودن با شما باعث این شد به امید دیدار
(اشک همراه با غصه )
اون فرشته شلیک کرد اون تنها فرشته که به دست دو نفر که همه چیزش بودن پر پر شد هیونجین روی دو پا فرود اومد و گفت
هیونجین :ف فیلیکس اون نمرده نه اون نمیمیره نه (داد همراه با گریه )
فیلیکس هم درحال گریه کردن بود هیونجین سرت رو روی پاهاش گذاشت و گفت
هیونجین :متاسفم فیلیکس اما من بدون اون نمیتونم متاسفم مراقب خودت باش (با لبخند )
هیونجین هم دومین شلیک رو انجام داد اونا همه با هم وارد بعد جدیدی از خوشحالی شدن و این فیلیکس بود که هروز میومد کنار شما و از روزش میگفت اون هم آخر سر با یک نامه خدافظی زندگیش رو به پایان داد
(داستان)
دختری که بدون اجازه ی پدر و مادرش به بار میره حسابی مست میکنه و هیون و فیلیکس اونو میبین و با اون رابطه بر قرار میکنن بعد از اون موضوع تورو.پیش خودشون میبرن تو بخاطر اونا کل زندگیت رو تغییر دادی تا کنارشون باشی اما بر اثر یک اتفاق بزرگ راه همه به مرگ بسته میشه:)
آت :ه هیونجین
هیونجین :تو بهمون دروغ گفتی آره (عربده )
آت :فیلیکس س یک کاری کن میترسم (بغض )
فیلیکس که همیشه پشتت بود و جلوی هیونجین رو میگرفت گفت
فیلیکس :همش تقصیر توسعه که ما نمیتونیم پدر بودن رو تجربه کنیم (داد و گریه)
آت :پس تقصیر منه ها من درسته حق با توعه اگر انتخاب من ترک کردن پدر مادرم بخاطر نیاز های شما نبود معلومه حق با توعه چند دفعه برام تلاش کردید چند دفعه یک دفعه شد به اینکه حالم خوبه یا نه فکر کنید شده ازتون متنفرم (جیغ)
آت :من یک وسیله برای نیاز های همه بودم ببخشید که اینو فراموش کردم فکر کنم بودن با شما باعث این شد به امید دیدار
(اشک همراه با غصه )
اون فرشته شلیک کرد اون تنها فرشته که به دست دو نفر که همه چیزش بودن پر پر شد هیونجین روی دو پا فرود اومد و گفت
هیونجین :ف فیلیکس اون نمرده نه اون نمیمیره نه (داد همراه با گریه )
فیلیکس هم درحال گریه کردن بود هیونجین سرت رو روی پاهاش گذاشت و گفت
هیونجین :متاسفم فیلیکس اما من بدون اون نمیتونم متاسفم مراقب خودت باش (با لبخند )
هیونجین هم دومین شلیک رو انجام داد اونا همه با هم وارد بعد جدیدی از خوشحالی شدن و این فیلیکس بود که هروز میومد کنار شما و از روزش میگفت اون هم آخر سر با یک نامه خدافظی زندگیش رو به پایان داد
(داستان)
دختری که بدون اجازه ی پدر و مادرش به بار میره حسابی مست میکنه و هیون و فیلیکس اونو میبین و با اون رابطه بر قرار میکنن بعد از اون موضوع تورو.پیش خودشون میبرن تو بخاطر اونا کل زندگیت رو تغییر دادی تا کنارشون باشی اما بر اثر یک اتفاق بزرگ راه همه به مرگ بسته میشه:)
۵.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.