عشق در نگاه اول part2
ویو ا/ت
کلاهمو در آوردم و روی سرش گذاشتم و گفتم
ا/ت: باید بیشتر مراقب باشی تا کسی نشناستت
ته ویو
اون الان چیکار کرد؟
کلاهش رو روی سرم گذاشت؟
چرا براش مهم بود کسی من و نشناسه؟
چی داری میگی پسر ولش کن.
ا/ت ویو
داشتم سفارش هار و میبردم که متوجه فرد مرموزی که روی میز ۳ نشسته بود شدم. کلاهش رو پایین کشیده بود و ماسک داشت. لباساش مشکی بود و یه روزنامه توی دستش داشت.
سفارشش رو بردم سر میزش و گذاشتمش روی میز خواستم برم که دستمو گرف و گفت حق نداری بری.
حسابی ترسیده بودم که دیدم از توی جیبش یه چاقو در آورد و گف
&: کجا گذاشتیش؟
ترسیدم خواستم جیغ بکشم که دیدم مشتریه میز چهار باهاش درگیر شده و دست منو از دستش بیرون کشیده.
سریع با پلیس تماس گرفتم اما تا اونموقع هم مشتریه میز ۴ کلی کتک خورد هم اون یارو
پلیس اومد و اون یارو رو گرفت خواستن مشتری رو هم ببرن که گفتم
ا/ت: اون مقصر نیست خواست از من مراقبت کنه اونو نبرید
بعد اونو بردن یه گوشه و تنها باهاش حرف زدن و ولش کردن
ویو ته
صورتم خونی بود و کلی زخم روی صورتم داشتم به پهلومم چاقو زده بود ولی عمیق نبود رفتم سمت ا/ت تا ازش بپرسم آسیب دیده یا نه که دیدم بغض کرده و داره سمتم میدوعه
ته: چی شده چرا بغض کردی؟
آسیب دیدی؟(نگران)
ا/ت: با لحن نگران و بغض
چی شده؟ هیچی فقط تو چاقو خوردی و از سر و صورتت خون میریزه چیزی نیست که(بغضش میترکه و گریه میکنه)
ته: یااا گریه نکن مهم نیست
ا/ت: زود باش بیا دنبالم
ویو راوی
ا/ت دست تهیونگ و گرفت و برد سمت کافه و برد توی اتاق طبقه بالا(ا/ت طبقه بالای کافه زندگی میکنه)
ا/ت: برو روی کاناپه بشین الان میام
و دست ته رو ول کرد تا بره جعبه کمک های اولیه رو بیاره
اما بعد از برداشتن چند قدم صدای ناله های تهیونگ گوشش رو پر کرد
ویو ا/ت
سریع رفتم سمت کاناپه که دیدم ته جلوی کاناپه روی زمین پهن شده و خون ریزیش بیشتر شده و دستش روی زخمشه نمیدونم چرا ولی قلبم تیر کشید از نگرانی نمیدونستم چیکار باید بکنم.
ا/ت: وای چیشدی خوبی ؟
سریع کمکش کردم بلند شه و بشینه رو کاناپه
سریع رفتم جعبه رو آوردم و
ا/ت: لباست رو در بیار
ته: چی؟
ا/ت: لباست رو در بیار باید زخمت رو پانسمان کنم...
(تسبیحت کوه مسلمان😐📿)
ادامه دارد
ببخشید کم شد باید ریاضی بخونم
تا شب ادامش رو میزارم😉
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
کلاهمو در آوردم و روی سرش گذاشتم و گفتم
ا/ت: باید بیشتر مراقب باشی تا کسی نشناستت
ته ویو
اون الان چیکار کرد؟
کلاهش رو روی سرم گذاشت؟
چرا براش مهم بود کسی من و نشناسه؟
چی داری میگی پسر ولش کن.
ا/ت ویو
داشتم سفارش هار و میبردم که متوجه فرد مرموزی که روی میز ۳ نشسته بود شدم. کلاهش رو پایین کشیده بود و ماسک داشت. لباساش مشکی بود و یه روزنامه توی دستش داشت.
سفارشش رو بردم سر میزش و گذاشتمش روی میز خواستم برم که دستمو گرف و گفت حق نداری بری.
حسابی ترسیده بودم که دیدم از توی جیبش یه چاقو در آورد و گف
&: کجا گذاشتیش؟
ترسیدم خواستم جیغ بکشم که دیدم مشتریه میز چهار باهاش درگیر شده و دست منو از دستش بیرون کشیده.
سریع با پلیس تماس گرفتم اما تا اونموقع هم مشتریه میز ۴ کلی کتک خورد هم اون یارو
پلیس اومد و اون یارو رو گرفت خواستن مشتری رو هم ببرن که گفتم
ا/ت: اون مقصر نیست خواست از من مراقبت کنه اونو نبرید
بعد اونو بردن یه گوشه و تنها باهاش حرف زدن و ولش کردن
ویو ته
صورتم خونی بود و کلی زخم روی صورتم داشتم به پهلومم چاقو زده بود ولی عمیق نبود رفتم سمت ا/ت تا ازش بپرسم آسیب دیده یا نه که دیدم بغض کرده و داره سمتم میدوعه
ته: چی شده چرا بغض کردی؟
آسیب دیدی؟(نگران)
ا/ت: با لحن نگران و بغض
چی شده؟ هیچی فقط تو چاقو خوردی و از سر و صورتت خون میریزه چیزی نیست که(بغضش میترکه و گریه میکنه)
ته: یااا گریه نکن مهم نیست
ا/ت: زود باش بیا دنبالم
ویو راوی
ا/ت دست تهیونگ و گرفت و برد سمت کافه و برد توی اتاق طبقه بالا(ا/ت طبقه بالای کافه زندگی میکنه)
ا/ت: برو روی کاناپه بشین الان میام
و دست ته رو ول کرد تا بره جعبه کمک های اولیه رو بیاره
اما بعد از برداشتن چند قدم صدای ناله های تهیونگ گوشش رو پر کرد
ویو ا/ت
سریع رفتم سمت کاناپه که دیدم ته جلوی کاناپه روی زمین پهن شده و خون ریزیش بیشتر شده و دستش روی زخمشه نمیدونم چرا ولی قلبم تیر کشید از نگرانی نمیدونستم چیکار باید بکنم.
ا/ت: وای چیشدی خوبی ؟
سریع کمکش کردم بلند شه و بشینه رو کاناپه
سریع رفتم جعبه رو آوردم و
ا/ت: لباست رو در بیار
ته: چی؟
ا/ت: لباست رو در بیار باید زخمت رو پانسمان کنم...
(تسبیحت کوه مسلمان😐📿)
ادامه دارد
ببخشید کم شد باید ریاضی بخونم
تا شب ادامش رو میزارم😉
لایک؟
کامنت؟
فالو؟
۴.۲k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.