پارت چهارده
صبح مثل همیشه بلند شدم و به خودم رسیدم و لباسمو پوشیدم .کیفمو برداشتم مثل همیشه رفتم به سمت دبیرستان . کوک رو دیدم که دم در دبیرستان ایستاد بود + کوکا برگشت سمتم لبخند خرگوشیشو بهم زد. منم بهش لبخند زدم . رفتم پیشش + چرا اینجا ایستاده بودی؟- منتظرت بودم .+ مرسی دستمو گرفت اولش تعجب کردم - برای نقش بازی کردنمونه تعجب نکن دستمو توی دستش فشار دادن + باش بریم با کوک حرکت کردیم و وارد کلاس شدیم . به بچه ها سلام کردیم.جیمین با بی حالی سرشو روی میز گذاشته بود . با صدای سلام من و کوک سرشو گرفت بالا . با دیدن دست قفل شده من و کوک پنچر تر شد . اما این دفعه چیزی نگفت .با حسرت به دستای ما نگاه میکرد . من و کوک رفتیم نشستیم کنار هم . تمام وقت نگاه سنگین جیمینو روی خودم حس میکردم . اخرای وقت کلاس بود که نگاه به چشماش کردم. چشماش پر غم و غصه بود. هه حتما دختر عموش ولش کرده . بعد کلاس کوک یه کاری داشت زودتر رفت . منم خواستم برم که دیدم کسی صدام میکنه × ا.ت برگشتم جیمین بود. + بفرمایید × باید باهم حرف بزنیم + راجب چی؟ × راجب اون چیزی که توی خونم دیدی + حرفی نمیمونه دیگه .همه چیز واضحه و نیازی نیست صحبتی کنید × خواهش میکنم .به چشماش نگاه کردم .+ باشع نمیدونم چی توی چشماش دیدم که قبول کردم... نمیدونم این چشماش چی داشت .... چشماش انقدر معصومه که کسی نمیتونه بگه نه... چشماش فریبندس باهم رفتیم روی صندلی پارک کنار دبیرستان نشستیم . بعد از چند دقیقه که نشسته بودیم سکوت عجیبی بود که من سکوت شکستم + میشنوم × ا.ت من واقعا دوست داشتم و دارم ... + پس چرا خیانت کردی ها؟؟ × ا.ت مینا عشق اولم بود . قبلا عاشقش بودم .وقتی اومد وسوسه شدم .احساس کردم دوسش دارم.ولی همش هوس بود . حرفاش باعث رنجش قلبم شده بود پوزخندی بهش زدم . + دیگه تموم شده من و تو الان غریبه ایم حتی لیاقت نداری دوستم باشی ( البته دوستان این فیکه مگه جیمین لیاقت بهترین هارو داره و بهترینه) از جام بلند شم که دستمو گرفت +دستمو ول کن × ا.ت منو ببخش بیا باز باهم باشیم خواهش میکنیم + منو کوک باهمیم پس مزاحمم نشو دستمو از دستش جدا کردم و رفتم . میدونم با این برخوردی که داشتم دیگه پیگیرم نمیشد.
۳۳.۴k
۲۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.