لایک و کامنت فراموش نشه
بهار عاشقیـ.پارتـ:9
تعطیلات کریسمس:
تعطیلات از فردا شروع میشد و من ساکمو بسته بودم؛ تام هم باید میرفت پرورشگاه مشنگا، پرورشگاه وول
تا بتونه هورکراکس هاشو درست کنه... البته هروقت که بخواد درست کنه قرار شد باهم بریم قتل رو انجام بدیم
برای کریسمس همه برام کادو فرستاده بودن و داده بودن جز دوست پسرم 😐*تام*
تق تق....
گفتم:کیه؟
که الیزابت اومد بیرون
الیزابت گفت:هی... شرلوک کارت داره، بیرون در خوابگاهه
بدو بدو رفتم پیشش
گفتم:سلام، چیه؟
شرلوک گفت:سلام، هیچی فقط جغدت، مری، نامه مامانو اشتباهی به دست من رسوند...
گفتم:اوکی... مرسی
تا اومدم درو ببندم گفت:شارلوت، میگم... میشه به الیزابت هم اینو بدی؟
گفتم:حتما... حالا میری؟ نکنه عاشقم شدی؟ *پوزخند*
گفت:ببند! *باخنده*
و دور شد
رفتم به الیزابت نامه رو دادم و خودم شروع به خوندن نامه مامان شدم:
دخترم، سلام
مامان من شمارمو عوض کردم، با شماره خودت به این شماره پیام بده*شماره*
دوستدار تو
مامان
همین؟
که ناگهان الیزابت گفت:
تعطیلات کریسمس:
تعطیلات از فردا شروع میشد و من ساکمو بسته بودم؛ تام هم باید میرفت پرورشگاه مشنگا، پرورشگاه وول
تا بتونه هورکراکس هاشو درست کنه... البته هروقت که بخواد درست کنه قرار شد باهم بریم قتل رو انجام بدیم
برای کریسمس همه برام کادو فرستاده بودن و داده بودن جز دوست پسرم 😐*تام*
تق تق....
گفتم:کیه؟
که الیزابت اومد بیرون
الیزابت گفت:هی... شرلوک کارت داره، بیرون در خوابگاهه
بدو بدو رفتم پیشش
گفتم:سلام، چیه؟
شرلوک گفت:سلام، هیچی فقط جغدت، مری، نامه مامانو اشتباهی به دست من رسوند...
گفتم:اوکی... مرسی
تا اومدم درو ببندم گفت:شارلوت، میگم... میشه به الیزابت هم اینو بدی؟
گفتم:حتما... حالا میری؟ نکنه عاشقم شدی؟ *پوزخند*
گفت:ببند! *باخنده*
و دور شد
رفتم به الیزابت نامه رو دادم و خودم شروع به خوندن نامه مامان شدم:
دخترم، سلام
مامان من شمارمو عوض کردم، با شماره خودت به این شماره پیام بده*شماره*
دوستدار تو
مامان
همین؟
که ناگهان الیزابت گفت:
۱۰.۸k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.