پارت ۱۶۵ رمان کت رنگی بخش دوم
پارت ۱۶۵ رمان کت رنگی بخش دوم
#تهیونگ
درسته نمیتونم درکت کنم کوک! یه لحظه ناراحت شدم اما سریع فراموشش کردم ! تو درد زیادی رو تحمل میکنی! ...
فقط نمیدونم جویی چرا نیومده! قرار بود ساعت ۹ همو ببینیم! نمیدونم ! بهش هم زنگ میزنم جواب نمیده! خیلی مشکوک میزنه!
#جویی
(دیروز )
منو هل داد به بیرون! صدای شکستن شیشه و فریاد هاش میومد که یهو یه کسی منو از پشت گرفت و یه ماده تند رو استشمام کردم و دیگه چیزی یادم نمیومد..
با یه حس سنگینی بیدار شدم و دیدم توی یه سوله بزرگ به یه ستون بسته شده بودم. یه عالمه بادیگارد دور تا دور سوله ردیف وایستاده بودن....
دستام محکم بسته بودن و یه پارچه توی دهنم بود .. با دیدن ته جونگ جلوی خودم فهمیدم که قضیه از چه قراره ... بازم توعه عوضی! وقتی نتونستی دل منو بدست بیاری با زور اقدام کردی!
گریه افتادم و داد میزدم .. نمی تونستم حرف بزنم .. با شنیدن داد های من به سمتم اومد و دست کثیفش رو میکشید روی صورتم
ته جونگ: آروم باش بیبی !.. چیزی نیست!...
صورتمو کج کردم و نگاهمو ازش گرفتم
یهو صورتمو با خشونت چرخوند... چونه ام رو محکم گرفت که خیلی درد کرد
ته جونگ: وقتی باهات حرف میزنم نگاه توی چشمام کن!
پارچه توی دهنمو در آورد... معلوم بود از دیشب توی دهنم بوده.. نمیتونستم فکم رو تکون بدم... اما به هر بدبختی بود شروع کردم حرف زدن
من: تو یه کثافت عوضی!!!!
ته جونگ: اوه اوه ! بیب ! میدونم !
من: منو کجا اوردی !؟ حروم زاده منو آزاد کن!
هق 💔🥺
#تهیونگ
درسته نمیتونم درکت کنم کوک! یه لحظه ناراحت شدم اما سریع فراموشش کردم ! تو درد زیادی رو تحمل میکنی! ...
فقط نمیدونم جویی چرا نیومده! قرار بود ساعت ۹ همو ببینیم! نمیدونم ! بهش هم زنگ میزنم جواب نمیده! خیلی مشکوک میزنه!
#جویی
(دیروز )
منو هل داد به بیرون! صدای شکستن شیشه و فریاد هاش میومد که یهو یه کسی منو از پشت گرفت و یه ماده تند رو استشمام کردم و دیگه چیزی یادم نمیومد..
با یه حس سنگینی بیدار شدم و دیدم توی یه سوله بزرگ به یه ستون بسته شده بودم. یه عالمه بادیگارد دور تا دور سوله ردیف وایستاده بودن....
دستام محکم بسته بودن و یه پارچه توی دهنم بود .. با دیدن ته جونگ جلوی خودم فهمیدم که قضیه از چه قراره ... بازم توعه عوضی! وقتی نتونستی دل منو بدست بیاری با زور اقدام کردی!
گریه افتادم و داد میزدم .. نمی تونستم حرف بزنم .. با شنیدن داد های من به سمتم اومد و دست کثیفش رو میکشید روی صورتم
ته جونگ: آروم باش بیبی !.. چیزی نیست!...
صورتمو کج کردم و نگاهمو ازش گرفتم
یهو صورتمو با خشونت چرخوند... چونه ام رو محکم گرفت که خیلی درد کرد
ته جونگ: وقتی باهات حرف میزنم نگاه توی چشمام کن!
پارچه توی دهنمو در آورد... معلوم بود از دیشب توی دهنم بوده.. نمیتونستم فکم رو تکون بدم... اما به هر بدبختی بود شروع کردم حرف زدن
من: تو یه کثافت عوضی!!!!
ته جونگ: اوه اوه ! بیب ! میدونم !
من: منو کجا اوردی !؟ حروم زاده منو آزاد کن!
هق 💔🥺
۸.۸k
۲۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.