فیک خیانت p22
تهیونگ ویو: ا/ت رفت دیگه برای همیشه رفت و من تنها شده بودم.
چقدر احمق بودم که دوباره به اون جنی اعتماد کرده بودم . واقعا احمق بودم که زندگیم رو به خاطرش نابود کرده بودم.(همه ی مردا همینن وقتی که طرف ترکشون میکنه تازه یادشون میاد که چه غلطی کردن.)(مردان گل ناراحت نشوید.)
جنی ویو:خدا لعنتت کنه ا/ت . تهیونگ الان منو زنده به گورم میکنه . خدایا لطفا خودت نجاتم بده .
ا/ت ویو:با کای تو ماشین نشسته بودیم . نمی دونم این چه حسی بود . هم حس پیروزی و شادی داشتم هم حس غم و ناراحتی .
هعی زندگیم با عشق چند سالم دیگه تموم شده بود . من هنوزم عاشقش بودم اما اون.... اون منو به یک دختر که قبلا بهش خیانت کرده بود فروخت . عشق اون همینقدر بود ولی من دیوانه وار عاشقش بودم . هم عاشقش بودم هم ازش متنفر بودم .
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که یهو حالت تهوع شدیدی گرفتم و دستمو گذاشتم جلوی دهنم و با دست دیگم به کای اشاره کردم که نگه داره . اونم سریع ماشینو نگه داشت منم پیاده شدم و دویدم کنار جاده و خودمو خالی کردم .
حالم بهتر شده بود .
نمی دونم چم شده بود (من میدونم😌)چند روزی بود که حالت تهوع داشتم و سرگیجه و بوی هر غذایی اذیتم میکرد. فردا که میرم بیمارستان یک آزمایش هم میدم ببینم چم شده .
که یهو دیدم کای خیلی وقته با نگرانی بالا سرم ایستاده . با نگرانی پرسید
کای:حالت خوبه؟
ا/ت: آره خوبم نگران نباش .
کای:بلند شو هوا سرده سرما نخوری .
ا/ت:باشه . میشه بریم ساحل؟
کای:اگه حالت بهتر میشه حتما .
راوی:کای خیلی فرد مهربونی بود همچنین وقتی ا/ت رو میدید این مهربونیش صدبرابر میشد . و قلبش روی هزار میزد . اما ا/ت که دیگه خسته بود . از همه چیز خسته بود و فکر نکنم دیگه بتونه به کسی اعتماد کنه اما بازم قلب کای وقتی ا/ت رو میدید میلرزید و اون نمی تونست این حسشو کنترل کنه . میتونست؟
بعد از ده دقیقه رسیدن به لب ساحل کای ماشین رو پارک کرد و با ا/ت از ماشین خارج شدند . صدای دریا به هردوشون مخصوصا ا/ت یک حس آرامش میداد.
در سکوت داشتن قدم میزدن که سوز سرما میوزه و کای متوجه اینکه ا/ت لخته و داره میلرزه میشه و کتشو در میاره و می اندازه روی شونه های لخت ا/ت .
ا/ت هم که تعجب میکنه و از جنتلمن بودن کای لذت میبرد گفت
ا/ت:ممنون آقای جنتلمن
کای ویو:وقتی گفت جنتلمن قلبم تند میزد و داشتم از خوشحالی بال درمیاوردم . وای خدا این چه حسی بود؟ خودمو جمع کردم و گفتم
کای:خواهش میکنم لیدی زیبا
ا/ت:(میخنده)
کای:تاحالا خنده هاشو ندیده بودم خیلی زیبا بود (تورو میگه ها)
یونا ویو:داشتم دیوونه میشدم . کجا موند پس این دختر . وای خدایا خودت بهم صبر بده .
نکنه که اون دختر دیوونه تو غذاش سم ریخته باشه و کشته باشدش .
یونا این چه فکر مزخرفیه . ا/ت هیچیش نشده فقط یکم دیرکرده . حتما با کای دارن خوش میگذرونن .
نکنه که ... کای بلایی سرش آورده باشه . اه از اولشم میدونستم این مرد آدم خوبی نیست من به ا/ت گفته بودم که درخواستشو قبول نکن اه .(عمه من بود میگفت قبول کن؟😐)
همینطور داشتم خیال بافی میکردم که زنگ در به صدا در اومد با سرعت نور بلند شدم و رفتم درو باز کردم که دیدم کای ا/ت رو برابد استایل بغل کرده . تا درو باز کردم اومد داخل و گفت
کای:اتاقش کجاس؟
یونا:طبقه بالا تو راهرو سمت چپ اولین در(از خودم یه چیز درآوردم😂)
راوی:کای رفت و ا/ت رو گذاشت روی تخت و چند دقیقه همینطور به صورت زیبا و بی نقص دختر نگاه کرد . بعد به خودش اومد و بلند شد و از اتاق خارج شد .
که یهو با صحنه ای که دید خشکش زد اون......
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه عشقای من 🥰
لطفا حمات کنید و لایک و کامنت هم فراموش نشه .
ممنون که خوندید💋❤️
چقدر احمق بودم که دوباره به اون جنی اعتماد کرده بودم . واقعا احمق بودم که زندگیم رو به خاطرش نابود کرده بودم.(همه ی مردا همینن وقتی که طرف ترکشون میکنه تازه یادشون میاد که چه غلطی کردن.)(مردان گل ناراحت نشوید.)
جنی ویو:خدا لعنتت کنه ا/ت . تهیونگ الان منو زنده به گورم میکنه . خدایا لطفا خودت نجاتم بده .
ا/ت ویو:با کای تو ماشین نشسته بودیم . نمی دونم این چه حسی بود . هم حس پیروزی و شادی داشتم هم حس غم و ناراحتی .
هعی زندگیم با عشق چند سالم دیگه تموم شده بود . من هنوزم عاشقش بودم اما اون.... اون منو به یک دختر که قبلا بهش خیانت کرده بود فروخت . عشق اون همینقدر بود ولی من دیوانه وار عاشقش بودم . هم عاشقش بودم هم ازش متنفر بودم .
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم که یهو حالت تهوع شدیدی گرفتم و دستمو گذاشتم جلوی دهنم و با دست دیگم به کای اشاره کردم که نگه داره . اونم سریع ماشینو نگه داشت منم پیاده شدم و دویدم کنار جاده و خودمو خالی کردم .
حالم بهتر شده بود .
نمی دونم چم شده بود (من میدونم😌)چند روزی بود که حالت تهوع داشتم و سرگیجه و بوی هر غذایی اذیتم میکرد. فردا که میرم بیمارستان یک آزمایش هم میدم ببینم چم شده .
که یهو دیدم کای خیلی وقته با نگرانی بالا سرم ایستاده . با نگرانی پرسید
کای:حالت خوبه؟
ا/ت: آره خوبم نگران نباش .
کای:بلند شو هوا سرده سرما نخوری .
ا/ت:باشه . میشه بریم ساحل؟
کای:اگه حالت بهتر میشه حتما .
راوی:کای خیلی فرد مهربونی بود همچنین وقتی ا/ت رو میدید این مهربونیش صدبرابر میشد . و قلبش روی هزار میزد . اما ا/ت که دیگه خسته بود . از همه چیز خسته بود و فکر نکنم دیگه بتونه به کسی اعتماد کنه اما بازم قلب کای وقتی ا/ت رو میدید میلرزید و اون نمی تونست این حسشو کنترل کنه . میتونست؟
بعد از ده دقیقه رسیدن به لب ساحل کای ماشین رو پارک کرد و با ا/ت از ماشین خارج شدند . صدای دریا به هردوشون مخصوصا ا/ت یک حس آرامش میداد.
در سکوت داشتن قدم میزدن که سوز سرما میوزه و کای متوجه اینکه ا/ت لخته و داره میلرزه میشه و کتشو در میاره و می اندازه روی شونه های لخت ا/ت .
ا/ت هم که تعجب میکنه و از جنتلمن بودن کای لذت میبرد گفت
ا/ت:ممنون آقای جنتلمن
کای ویو:وقتی گفت جنتلمن قلبم تند میزد و داشتم از خوشحالی بال درمیاوردم . وای خدا این چه حسی بود؟ خودمو جمع کردم و گفتم
کای:خواهش میکنم لیدی زیبا
ا/ت:(میخنده)
کای:تاحالا خنده هاشو ندیده بودم خیلی زیبا بود (تورو میگه ها)
یونا ویو:داشتم دیوونه میشدم . کجا موند پس این دختر . وای خدایا خودت بهم صبر بده .
نکنه که اون دختر دیوونه تو غذاش سم ریخته باشه و کشته باشدش .
یونا این چه فکر مزخرفیه . ا/ت هیچیش نشده فقط یکم دیرکرده . حتما با کای دارن خوش میگذرونن .
نکنه که ... کای بلایی سرش آورده باشه . اه از اولشم میدونستم این مرد آدم خوبی نیست من به ا/ت گفته بودم که درخواستشو قبول نکن اه .(عمه من بود میگفت قبول کن؟😐)
همینطور داشتم خیال بافی میکردم که زنگ در به صدا در اومد با سرعت نور بلند شدم و رفتم درو باز کردم که دیدم کای ا/ت رو برابد استایل بغل کرده . تا درو باز کردم اومد داخل و گفت
کای:اتاقش کجاس؟
یونا:طبقه بالا تو راهرو سمت چپ اولین در(از خودم یه چیز درآوردم😂)
راوی:کای رفت و ا/ت رو گذاشت روی تخت و چند دقیقه همینطور به صورت زیبا و بی نقص دختر نگاه کرد . بعد به خودش اومد و بلند شد و از اتاق خارج شد .
که یهو با صحنه ای که دید خشکش زد اون......
اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه عشقای من 🥰
لطفا حمات کنید و لایک و کامنت هم فراموش نشه .
ممنون که خوندید💋❤️
۲۷.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.