~•فرشته من•~
Part5
از زبان ا/ت•
ا/ت: جااااااااااننننننننمممممممم؟
جیمی: ای گوشم... اروم باش
ا/ت: اخه ینی چی میخوای خونه من بمونی؟
(پیام بازرگانی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مثل کیدراما ها شد... دختره و پسره هم خونه میشن...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.)
جیمی: خب من خونه ندارم... رسما بیخانه مانم
ا/ت: این همه مدت کجا میموندی پس؟
جیمی: رو پشت بوم خونه این و اون
ا/ت: هوففف باشه بیا تو
جیمی: مرسییییی
یهو بغلم کرد ( چون پشتش به جیمین بود جیمین از پشت بغلش کرد)
ا/ت: چ... چیکار میکنی؟
جیمی: ببخشید... از عمد نبود فقط خیلی خوشحال شدم که دیگه بیخانه مان نیستم
ا/ت: خیله خب بشین رو مبل من میرم لباسامو عوض کنم
جیمی: اوم... باشه
رفتم تو اتاقم و لباس خوابمو پوشیدم چون ساعت از ۹:۰۰ گذشته بود واسه موقع خواب راحت باشم ( اسلاید تو)
از اتاق اومدم بیرون که دیدم جیمین با یه تیشرت ابی اسمونی و یه شلوارک مشکی که تا زانوشه چهار زانو نشسته رو مبل و کیوت نگا میکنه
ا/ت: این لباسا رو از کجا اوردی؟
جیمی: خب من فقط کافیه به یه لباس فک کنم و بعد بشکن بزنم... لباسام خودشون عوض میشن
ا/ت: * میره تو اشپز خونه از تو یخچال یه شیر کاکائو برداشت * فرشته بودنم خوبه ها
جیمی: به هیچ عنوان صدای مردم شب تا صبح و صبح تا شب تو گوشته دعا هاشون ارزو هاشون دق دلیشون و افکارشون... دیوونه کننده اس
ا/ت: وااااو خیلی باحاله ببینم میتونی ذهن مردمم بخونی؟
ا/ت: میتونم ولی انقد فضول نیستم که انجامش بدم
(بازم پیام بازرگانی
خب فرزندانم... وقتی تو سرشون حرف میزنن رو میزارم تو {} همین)
ا/ت: { بخون ذهن منووووو}
جیمی: دارم میخونم
ا/ت: { خوبه دیگه نمیخواد به خودم فشار بیارم حرف بزنم}
جیمی: •-•
ا/ت: پخخخخخ
جیمی: نخندددد
ا/ت: باشه بابا بیا فیلم ببنیم
جیمی: چه فیلمی ؟
ا/ت: ضربان قلب
( پیام بازرگانی
سریال کره ای ضربان قلب ۲۰۲۳ سرچ کنید میاره سریال قشنگی بعد معرفی سریالو میزارم)
جیمی: چجور فیلمیه؟
ا/ت: نمیدونم منم تازه میخوام شروعش کنم
جیمی: خب پس...
ساعت ۵:۳۰ صبح•
جیمی بزور ا/ت رو تکون میده: بیدار بمون... باید قسمت هشتمو... تموم کن...* وی بیهوش میشود*
ساعت ۱۱:۰۰ •
اروم بیدار شدم... هووووم دیشب چیشد...* کل شب زنده داری و سریال دیدنش با جیمینو یادش میاد* خاک تو سرمممم
وایسا این چیه روم
ا/ت: * جیغ فرا صوت*
جیمی: یاااااا بسماللههههههههههه چی بوددد؟
ا/ت: تن لشتو از روم جم کننننننن
جیمی میگرخد*
ا/ت: وایسا بینم ساعت چنده؟ یا بانووووووو ساعت چرا یازده اسسسس؟* و جیغ های وی تا ابد در سر جیمین هک میشود*
••••••••••••••
اینم پارت پنجم
شرطا ام
۵ تا لایک
۱۰ تا کامنت
از زبان ا/ت•
ا/ت: جااااااااااننننننننمممممممم؟
جیمی: ای گوشم... اروم باش
ا/ت: اخه ینی چی میخوای خونه من بمونی؟
(پیام بازرگانی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
مثل کیدراما ها شد... دختره و پسره هم خونه میشن...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.)
جیمی: خب من خونه ندارم... رسما بیخانه مانم
ا/ت: این همه مدت کجا میموندی پس؟
جیمی: رو پشت بوم خونه این و اون
ا/ت: هوففف باشه بیا تو
جیمی: مرسییییی
یهو بغلم کرد ( چون پشتش به جیمین بود جیمین از پشت بغلش کرد)
ا/ت: چ... چیکار میکنی؟
جیمی: ببخشید... از عمد نبود فقط خیلی خوشحال شدم که دیگه بیخانه مان نیستم
ا/ت: خیله خب بشین رو مبل من میرم لباسامو عوض کنم
جیمی: اوم... باشه
رفتم تو اتاقم و لباس خوابمو پوشیدم چون ساعت از ۹:۰۰ گذشته بود واسه موقع خواب راحت باشم ( اسلاید تو)
از اتاق اومدم بیرون که دیدم جیمین با یه تیشرت ابی اسمونی و یه شلوارک مشکی که تا زانوشه چهار زانو نشسته رو مبل و کیوت نگا میکنه
ا/ت: این لباسا رو از کجا اوردی؟
جیمی: خب من فقط کافیه به یه لباس فک کنم و بعد بشکن بزنم... لباسام خودشون عوض میشن
ا/ت: * میره تو اشپز خونه از تو یخچال یه شیر کاکائو برداشت * فرشته بودنم خوبه ها
جیمی: به هیچ عنوان صدای مردم شب تا صبح و صبح تا شب تو گوشته دعا هاشون ارزو هاشون دق دلیشون و افکارشون... دیوونه کننده اس
ا/ت: وااااو خیلی باحاله ببینم میتونی ذهن مردمم بخونی؟
ا/ت: میتونم ولی انقد فضول نیستم که انجامش بدم
(بازم پیام بازرگانی
خب فرزندانم... وقتی تو سرشون حرف میزنن رو میزارم تو {} همین)
ا/ت: { بخون ذهن منووووو}
جیمی: دارم میخونم
ا/ت: { خوبه دیگه نمیخواد به خودم فشار بیارم حرف بزنم}
جیمی: •-•
ا/ت: پخخخخخ
جیمی: نخندددد
ا/ت: باشه بابا بیا فیلم ببنیم
جیمی: چه فیلمی ؟
ا/ت: ضربان قلب
( پیام بازرگانی
سریال کره ای ضربان قلب ۲۰۲۳ سرچ کنید میاره سریال قشنگی بعد معرفی سریالو میزارم)
جیمی: چجور فیلمیه؟
ا/ت: نمیدونم منم تازه میخوام شروعش کنم
جیمی: خب پس...
ساعت ۵:۳۰ صبح•
جیمی بزور ا/ت رو تکون میده: بیدار بمون... باید قسمت هشتمو... تموم کن...* وی بیهوش میشود*
ساعت ۱۱:۰۰ •
اروم بیدار شدم... هووووم دیشب چیشد...* کل شب زنده داری و سریال دیدنش با جیمینو یادش میاد* خاک تو سرمممم
وایسا این چیه روم
ا/ت: * جیغ فرا صوت*
جیمی: یاااااا بسماللههههههههههه چی بوددد؟
ا/ت: تن لشتو از روم جم کننننننن
جیمی میگرخد*
ا/ت: وایسا بینم ساعت چنده؟ یا بانووووووو ساعت چرا یازده اسسسس؟* و جیغ های وی تا ابد در سر جیمین هک میشود*
••••••••••••••
اینم پارت پنجم
شرطا ام
۵ تا لایک
۱۰ تا کامنت
۸.۲k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.