The scary heart of master
《parts 1》
ا/ت: امروزم مثله روز های دیگه روتین گذشت
صبح پا شدم و صبحانه ای که خودم تنها درست کردم رو نوش جون کردم آخ که چقدر چسبید.
بعدش رفتم دور کارای دانشگاهم و بعد از اون یه سر رفتم خونه دوستم حالا هم خسته و کوفته رو تخت نرمم لم دادم، آها یادم رفت خودمو بهتون معرفی کنم من ا/ت هستم ۱۸ سالمه و پدر مادرم رو در تصادف از دست دادم و توی یه خونه ی کوچیک تنها زندگی میکنم ، لازم به ذکره که بگم پدر و مادرم مافیا بودن و یکی از رقیب هاشون ماشین رو دست کاری کرده بود و اونارو به کشتن داد و مال و اموالمون رو بالا کشید حالا هم هر کاری میکنم که اون مرده پیدا کنم، تموم اطلاعاتی که ازش پیدا کردم این بود که اسمش جئون جونگ کوک و ۲۴ سالشه و خیلی قدرتمنده
و منم میخوام برم و پیداش کنم هر چند اون اینقدر که قدرتمنده که نمیتونم به هیچ وجه آسیبی بهش بزنم و معلومه که فقط خودم آسیب میبینم ولی باید اینکار رو انجام بدم طبق حرف های مردم اون خیلی بی رحمه اما من باید حداقل میدیدمش که کی خونوادمو ازم گرفته، صبح بیدار شدم و کارای روزانمو انجام دادم و یه آدرس بزور از خونه ی جئون پیدا کردم و تاکسی گرفتم و رفتم.
عمارتش خیلی باحال بود جوری که همش از طلا ساخته شده بود و شبیه به قصر بود که یدفعه در عمارت باز شد، و من برای اینکه دیده نشم پشت یه بوته توت فرنگی قایم شدم ، یه پسر خیلی جوون و خوشتیپ و جذاب از عمارت بیرون اومد طوری که فقط دهنم باز بود، داشت سوار ون مشکی رنگش میشد که یدفعه یه چیزی پامو حساس کرد درست که نگاه کردم اون مار بود و از ترس جیغ بلندی کشیدم و همون مرده هم از حرکت ایستاد و اومد سمت من، من خیلی ترسیده بودم ، ای مار لعنتی خدا بگم چیکارت نکنه. اومد بالاسرم
+تو کی هستی و به چه جراتی اینجا اومدی؟
_م.من چیزه من ا/تم اومدم یکم بگردم گم شدم اینجا یه مار اومد سمتم بخاطر همین جیغ کشیدم ببخشید من دیگه میرم
داشتم به قول خودم در میرفتم که با صداش خشکم زد
+تو هیچ گوری نمیری، مگه نمیدونی کسی که میاد اینجا زنده بیرون نمیره ؟
با حرفش ترس تموم وجودمو گرفت
_اما من فقط.....
+سو مین بگیرش
همون پسره ی خوشتیپ به بادیگارد گندش گفت منو بگیره
تا اینو شنیدم لعنتی زیر لب فرستادم و تا میخواستم بزنم به چاک اون پسر جذاب مچمو گرفت
+کجا به این زودی خانم کوچولو؟
_خونمون دیگه ههه مامانم منتظرمه باید برم
همینجور هی چرت و پرت میگفتم که ولم کنه اما انگار فایده ای نداشت و فقط در جواب یه پوزخند که به معنای خر خودتی رو میدیدم یدفعه همون بادیگارده که بهش میگه سو مین اومد و درجا با یه ضربه بیهوشم کرد.....
ا/ت: امروزم مثله روز های دیگه روتین گذشت
صبح پا شدم و صبحانه ای که خودم تنها درست کردم رو نوش جون کردم آخ که چقدر چسبید.
بعدش رفتم دور کارای دانشگاهم و بعد از اون یه سر رفتم خونه دوستم حالا هم خسته و کوفته رو تخت نرمم لم دادم، آها یادم رفت خودمو بهتون معرفی کنم من ا/ت هستم ۱۸ سالمه و پدر مادرم رو در تصادف از دست دادم و توی یه خونه ی کوچیک تنها زندگی میکنم ، لازم به ذکره که بگم پدر و مادرم مافیا بودن و یکی از رقیب هاشون ماشین رو دست کاری کرده بود و اونارو به کشتن داد و مال و اموالمون رو بالا کشید حالا هم هر کاری میکنم که اون مرده پیدا کنم، تموم اطلاعاتی که ازش پیدا کردم این بود که اسمش جئون جونگ کوک و ۲۴ سالشه و خیلی قدرتمنده
و منم میخوام برم و پیداش کنم هر چند اون اینقدر که قدرتمنده که نمیتونم به هیچ وجه آسیبی بهش بزنم و معلومه که فقط خودم آسیب میبینم ولی باید اینکار رو انجام بدم طبق حرف های مردم اون خیلی بی رحمه اما من باید حداقل میدیدمش که کی خونوادمو ازم گرفته، صبح بیدار شدم و کارای روزانمو انجام دادم و یه آدرس بزور از خونه ی جئون پیدا کردم و تاکسی گرفتم و رفتم.
عمارتش خیلی باحال بود جوری که همش از طلا ساخته شده بود و شبیه به قصر بود که یدفعه در عمارت باز شد، و من برای اینکه دیده نشم پشت یه بوته توت فرنگی قایم شدم ، یه پسر خیلی جوون و خوشتیپ و جذاب از عمارت بیرون اومد طوری که فقط دهنم باز بود، داشت سوار ون مشکی رنگش میشد که یدفعه یه چیزی پامو حساس کرد درست که نگاه کردم اون مار بود و از ترس جیغ بلندی کشیدم و همون مرده هم از حرکت ایستاد و اومد سمت من، من خیلی ترسیده بودم ، ای مار لعنتی خدا بگم چیکارت نکنه. اومد بالاسرم
+تو کی هستی و به چه جراتی اینجا اومدی؟
_م.من چیزه من ا/تم اومدم یکم بگردم گم شدم اینجا یه مار اومد سمتم بخاطر همین جیغ کشیدم ببخشید من دیگه میرم
داشتم به قول خودم در میرفتم که با صداش خشکم زد
+تو هیچ گوری نمیری، مگه نمیدونی کسی که میاد اینجا زنده بیرون نمیره ؟
با حرفش ترس تموم وجودمو گرفت
_اما من فقط.....
+سو مین بگیرش
همون پسره ی خوشتیپ به بادیگارد گندش گفت منو بگیره
تا اینو شنیدم لعنتی زیر لب فرستادم و تا میخواستم بزنم به چاک اون پسر جذاب مچمو گرفت
+کجا به این زودی خانم کوچولو؟
_خونمون دیگه ههه مامانم منتظرمه باید برم
همینجور هی چرت و پرت میگفتم که ولم کنه اما انگار فایده ای نداشت و فقط در جواب یه پوزخند که به معنای خر خودتی رو میدیدم یدفعه همون بادیگارده که بهش میگه سو مین اومد و درجا با یه ضربه بیهوشم کرد.....
۳۰.۹k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.